وی کنیز امام حسن عسکری (ع) و مادر امام دوازدهم است که المعتمد علی الله بتحریک جعفر برادر امام از او مطالبۀ فرزند امام را کرد و صیقل منکر شد و دعوی حمل کرد. المعتمد او را در حرم خود نگاه داشت و زنان خلیفه و ابوالشوارب قاضی تعهد حال او میکردند تا بسال 263 هجری قمری بر اثر قیام صاحب الزنج وقصد حملۀ یعقوب بن لیث به بغداد و مرگ عبیدالله بن یحیی بن خاقان امور خلافت تزلزل یافت و بین طرفداران جعفرو صیقل خلاف افتاد. حسن بن جعفر نوبختی صیقل را در خانه خود پنهان کرد. سپس المعتضد صیقل را از خانه وی بیرون آورد و در قصر خود نگاه داشت و در همان قصر در عصر المقتدر درگذشت. (خاندان نوبختی صص 108-109)
وی کنیز امام حسن عسکری (ع) و مادر امام دوازدهم است که المعتمد علی الله بتحریک جعفر برادر امام از او مطالبۀ فرزند امام را کرد و صیقل منکر شد و دعوی حمل کرد. المعتمد او را در حرم خود نگاه داشت و زنان خلیفه و ابوالشوارب قاضی تعهد حال او میکردند تا بسال 263 هجری قمری بر اثر قیام صاحب الزنج وقصد حملۀ یعقوب بن لیث به بغداد و مرگ عبیدالله بن یحیی بن خاقان امور خلافت تزلزل یافت و بین طرفداران جعفرو صیقل خلاف افتاد. حسن بن جعفر نوبختی صیقل را در خانه خود پنهان کرد. سپس المعتضد صیقل را از خانه وی بیرون آورد و در قصر خود نگاه داشت و در همان قصر در عصر المقتدر درگذشت. (خاندان نوبختی صص 108-109)
دیدن صیقل زدن به خواب، دلیل پادشاهی بزرگ است. اگر بیند که صیقلی می نمود، دلیل است به خدمت پادشاه رود. محمد بن سیرین دیدن صیقلی مردی باشد که به دست او حق از باطل پدید آید.
دیدن صیقل زدن به خواب، دلیل پادشاهی بزرگ است. اگر بیند که صیقلی می نمود، دلیل است به خدمت پادشاه رود. محمد بن سیرین دیدن صیقلی مردی باشد که به دست او حق از باطل پدید آید.
خرمائی که بعض آن به بعض چسبیده، چون که بشکافند از آن خطوط نمودار شود و کم است که اینچنین درغیر برنی یافت شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). - طین صیغل، گلی که بعض آن بر بعض نشسته باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
خرمائی که بعض آن به بعض چسبیده، چون که بشکافند از آن خطوط نمودار شود و کم است که اینچنین درغیر برنی یافت شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). - طین صیغل، گلی که بعض آن بر بعض نشسته باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
زدوده. (منتهی الارب). زدوده شده و روشن. (غیاث اللغات). روشن کرده. مهره زده. مصقول، شمشیر صقیل. (منتهی الارب). تیغ زدوده. (مهذب الاسماء) : رای رازنده تو بجهاندی و بزدودی همی زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل. فرخی. شکسته گردن گردنکشان به گرز گران زدوده آینۀ ملک را به تیغ صقیل. مسعودسعد
زدوده. (منتهی الارب). زدوده شده و روشن. (غیاث اللغات). روشن کرده. مهره زده. مصقول، شمشیر صقیل. (منتهی الارب). تیغ زدوده. (مهذب الاسماء) : رای رازنده تو بجهاندی و بزدودی همی زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل. فرخی. شکسته گردن گردنکشان به گرز گران زدوده آینۀ ملک را به تیغ صقیل. مسعودسعد
صیقل. جلادهنده. روشن کننده. جلاّء. موره زن. آینه افروز: نخست آهنگری با تیغ بنمای پس آنگه صیقلی را کار فرمای. نظامی. آهن ارچه تیره و بی نور بود صیقلی آن تیرگی او زدود. مولوی. گر من سخن درشت نگویم تو نشنوی بی جهد از آینه نبرد زنگ صیقلی. سعدی. عشق در فکر شکست زنگ و ما را زنگ نیست صیقلی آمادۀ کار و نشان از رنگ نیست. ملاطغرا (از آنندراج). ، سنگ فسان. (غیاث اللغات) ، مصقول. جلاداده. جلایافته و زدوده. روشن کرده. پرداخت کرده. مهره زده: گر بظاهر در نظرها بی هنر باشم چه باک همچو تیغ صیقلی باشد نهان جوهر مرا. مرتضی قلی بیک (از آنندراج)
صیقل. جلادهنده. روشن کننده. جَلاّء. موره زن. آینه افروز: نخست آهنگری با تیغ بنمای پس آنگه صیقلی را کار فرمای. نظامی. آهن ارچه تیره و بی نور بود صیقلی آن تیرگی او زدود. مولوی. گر من سخن درشت نگویم تو نشنوی بی جهد از آینه نبرد زنگ صیقلی. سعدی. عشق در فکر شکست زنگ و ما را زنگ نیست صیقلی آمادۀ کار و نشان از رنگ نیست. ملاطغرا (از آنندراج). ، سنگ فسان. (غیاث اللغات) ، مصقول. جلاداده. جلایافته و زدوده. روشن کرده. پرداخت کرده. مهره زده: گر بظاهر در نظرها بی هنر باشم چه باک همچو تیغ صیقلی باشد نهان جوهر مرا. مرتضی قلی بیک (از آنندراج)
شاعری است. صادقی کتابدار نویسد: از قصبۀ بروجرد ولایت همدان است و اوقات خود را به کارگری میگذرانید. جوانی شگفته و گرم آمیزش است. در اوایل خیلی باادب، بی طمع و کاسب بود، ولی حالا از قراری که می گویند خیلی شاعرپیشه و مسخره و طمعکار شده است، ان شأالله عاقبت بخیر باشد. به لهجۀ لرستان ابیات مشهور زیاد دارد. و این اشعار از اوست: خوش آن تواضع و گرمی میان ناز و محبت که دود آتش رشک از دل نیاز برآمد. نگذرد بر خاطرش هرگز تلافی کردنی خاطرآزاری که خوش کرده ست آزار مرا. حسن یوسف اگر از غمزه چنین تیغ کشد نوبت دست بریدن به زلیخا نرسد. (مجمعالخواص ص 267). رجوع به آتشکدۀ آذر چ زوار ص 263 شود محمد بن محمد بن ظفر. او راست کتابی به نام انباء نجباء الابناء. وی بسال 565 هجری قمری درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی)
شاعری است. صادقی کتابدار نویسد: از قصبۀ بروجرد ولایت همدان است و اوقات خود را به کارگری میگذرانید. جوانی شگفته و گرم آمیزش است. در اوایل خیلی باادب، بی طمع و کاسب بود، ولی حالا از قراری که می گویند خیلی شاعرپیشه و مسخره و طمعکار شده است، ان شأالله عاقبت بخیر باشد. به لهجۀ لرستان ابیات مشهور زیاد دارد. و این اشعار از اوست: خوش آن تواضع و گرمی میان ناز و محبت که دود آتش رشک از دل نیاز برآمد. نگذرد بر خاطرش هرگز تلافی کردنی خاطرآزاری که خوش کرده ست آزار مرا. حسن یوسف اگر از غمزه چنین تیغ کشد نوبت دست بریدن به زلیخا نرسد. (مجمعالخواص ص 267). رجوع به آتشکدۀ آذر چ زوار ص 263 شود محمد بن محمد بن ظفر. او راست کتابی به نام انباء نجباء الابناء. وی بسال 565 هجری قمری درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی)