جدول جو
جدول جو

معنی صیاغ - جستجوی لغت در جدول جو

صیاغ
کسی که با دروغ سخن را آرایش دهد، دروغ پرداز، زرگر، ریخته گر
تصویری از صیاغ
تصویر صیاغ
فرهنگ فارسی عمید
صیاغ
(صَیْ یا)
زرگر. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء) ، دروغگو. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
صیاغ
(صُیْ یا)
جمع واژۀ صائغ. (اقرب الموارد). رجوع به صائغ شود
لغت نامه دهخدا
صیاغ
دروغ پرداز
تصویری از صیاغ
تصویر صیاغ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صیاد
تصویر صیاد
(پسرانه)
شکارچی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صیام
تصویر صیام
روزه گرفتن، روزه داشتن، روزه، [عربی، جمع صائم] صائم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایاغ
تصویر ایاغ
پیاله ای که در آن شراب بخورند، جام، ساغر، ساتگین، برای مثال یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست / یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ (حافظ - ۱۰۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیاح
تصویر صیاح
گاوچران، از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۲۲ ستاره به صورت مردی ایستاده که عصایی در دست دارد، گاوران، عوّاء، عوا، بقّار، حارس الشّمال، حارس السّماء، طارد الدبّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاغ
تصویر گیاغ
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، علف، نبات، نبت، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صواغ
تصویر صواغ
صیّاغ، ریخته گر، سخن پرداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیاد
تصویر صیاد
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، صیدبند، نخجیرگر، شکارگر، نخجیرگیر، نخجیرگان، قانص، متصیّد، نخجیروال، حابل، نخجیرزن، صیدگر، صیدافکن، صیّاد
کنایه از آنکه چیزی را به دست می آورد
تسخیر کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیاغت
تصویر صیاغت
زرگری، ریخته گری
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ)
صیاغه. زرگری. زرگری کردن. رجوع به صیاغه شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
صیاغت. زرگری. زرگری کردن. زیور و آلات زر ساختن. تسبیک، آفریدن، آراستن، ساختن چیزی بر هیأتی مخصوص. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
گیاه نبات: عجب نیست از سوز من گر بباغ بتوفد درخت و بسوزد گیاغ. (بهرامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صواغ
تصویر صواغ
دروغ پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاح
تصویر صیاح
فریاد کردن آنکه بانگ کند و صیحه بزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاد
تصویر صیاد
شکاری، شکارگر، جمع صیادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیار
تصویر صیار
گله گاو، آغل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیام
تصویر صیام
روزه داشتن، امساک از خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیان
تصویر صیان
نگاهداری خویشتنداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاغت
تصویر صیاغت
زرگری، زیورآلات، زر ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صایغ
تصویر صایغ
زرگر، ریخته گر، جمع صاغه صواغ صیاغ
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سباغ نانخورش، سرخین، رنگ رنگریز رنگرز رنگساز، دروغگوی که سخن را رنگ می دهد و دگرگون می سازد رنگرز رنگ ساز، جمع صباغین. یا صباغ اثمار. ماه قمر. یا صباغ ارض. آفتاب شمس. یا صباغ تنگار. ماه قمر. یا صباغ جواهر. آفتاب شمس. یا صباغ فلک. ماه قمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداغ
تصویر صداغ
درد گیجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاغ
تصویر ایاغ
ترکی ساغر جام پیلیا پا رجل، کاسه پیاله شرابخواری جام ساغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاغت
تصویر صیاغت
((غَ))
ریخته گری، زرگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایاغ
تصویر ایاغ
هم پیاله، ساغر، پیاله شرابخوری، دوست و رفیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیام
تصویر صیام
((ص))
روزه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیاد
تصویر صیاد
((صَ یّ))
شکارچی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیاح
تصویر صیاح
((ص))
بانگ کردن، آواز دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صباغ
تصویر صباغ
((صَ بّ))
رنگرز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صایغ
تصویر صایغ
((یِ))
زرگر، ریخته گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیاغ
تصویر کیاغ
گیاه، علف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیاد
تصویر صیاد
ماهیگیر، ماهیگیر
فرهنگ واژه فارسی سره