پیاز، پیازی که زیر زمین در ریشۀ گیاه تشکیل می شود و اگر آن را سال دیگر زیر خاک کنند گیاه از آن می روید، مثل پیاز نرگس و برخی گیاهان دیگر، برای مثال من نیابم نان خشک و سوخ شب / تو همه حلوا کنی در شب طلب (کسائی - لغت نامه - سوخ)
پیاز، پیازی که زیر زمین در ریشۀ گیاه تشکیل می شود و اگر آن را سال دیگر زیر خاک کنند گیاه از آن می روید، مثل پیاز نرگس و برخی گیاهان دیگر، برای مِثال من نیابم نان خشک و سوخ شب / تو همه حلوا کنی در شب طلب (کسائی - لغت نامه - سوخ)
بوق، آلت فلزی یا استخوانی میان تهی که با دهان در آن می دمند و صدا می کند، بوغ، برغو صور اسرافیل: در روایات، شیپوری که اسرافیل در روز رستاخیز دو نوبت در آن می دمد، در مرتبۀ اول همۀ زندگان می میرند و در بار دوم تمام مردگان زنده می شوند، برای مثال خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل / غریو سبحۀ رضوان و زیور حورا (خاقانی - لغت نامه - صور اسرافیل) صور صبحگاهی: کنایه از آه، ناله، زاری و فغان هنگام صبح، برای مثال به صور صبحگاهی بر شکافم / صلیب روزن این بام خضرا (خاقانی - ۲۴) صور نیم شبی: کنایه از آه، ناله، زاری و فغان در نیم شب، برای مثال به صور نیم شبی در شکن رواق فلک / به ناوک سحری برشکن مصاف قضا (خاقانی - ۸)
بوق، آلت فلزی یا استخوانی میان تهی که با دهان در آن می دمند و صدا می کند، بوغ، بَرغو صور اسرافیل: در روایات، شیپوری که اسرافیل در روز رستاخیز دو نوبت در آن می دمد، در مرتبۀ اول همۀ زندگان می میرند و در بار دوم تمام مردگان زنده می شوند، برای مِثال خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل / غریو سبحۀ رضوان و زیور حورا (خاقانی - لغت نامه - صور اسرافیل) صور صبحگاهی: کنایه از آه، ناله، زاری و فغان هنگام صبح، برای مِثال به صور صبحگاهی بر شکافم / صلیب روزن این بام خضرا (خاقانی - ۲۴) صور نیم شبی: کنایه از آه، ناله، زاری و فغان در نیم شب، برای مِثال به صور نیم شبی در شکن رواق فلک / به ناوک سحری برشکن مصاف قضا (خاقانی - ۸)
شاد، خوشحال، زنده دل، بذله گو، اهل مزاح خوشگل گستاخ چرک بدن، چرک لباس، برای مثال اگر شوخ بر جامۀ من بود / چه باشد دلم از طمع هست پاک (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۸) شوخ و شنگ: خوشگل و ظریف
شاد، خوشحال، زنده دل، بذله گو، اهل مزاح خوشگل گستاخ چرک بدن، چرک لباس، برای مِثال اگر شوخ بر جامۀ من بُوَد / چه باشد دلم از طمع هست پاک (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۸) شوخ و شنگ: خوشگل و ظریف
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد سگیل، وردان، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
زِگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد سِگیل، وِردان، واروک، واژو، بالو، تاشکِل، گَندُمِه، آزَخ، زَخ، آژَخ، ژَخ، ثُؤلول