جدول جو
جدول جو

معنی صوغ

صوغ
فرورفتن آب در زمین، ریختن هر چیز گداخته در قالب، آفریدن، ساختن کلمه از کلمۀ دیگر بر شکل مخصوص، مثل، مانند، همانند
تصویری از صوغ
تصویر صوغ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با صوغ

صوغ

صوغ
پرنده ای است رنگ آن سیاه و سفید آمیخته و سینۀ آن سرخ بیشتر به درختان و سبزه رو آورد، (صبح الاعشی ج 2 ص 64)
لغت نامه دهخدا

صوغ

صوغ
عبارتست از گرفتن مادۀ اصلی و تصرف کردن در آن ماده به ایجاد هیأت و شکلی و افزودن و قائل شدن معنی برای آن ماده بنحوی که اصل ماده اش باقی ماند، در صورتی که معنی اصل در فرع باشد، چنانکه در ساختن ظرف و اقسام زیور از طلا. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا

بوغ

بوغ
لاتینی تازی شده برغو کرنای گاودم کرنای گاودم یکی از آلات ذوات النفخ. نوع قدیمی آن از شاخ بوده و بعد آنرا از استخوان و فلز ساختند و آن برای تقویت صدای شخص نیز بهنگام مکالمه از مسافت دور بکار میرفت، نای بزرگ کرنای، نوعی از شیپور کوتاه که شکارچیان برای راندن شکار ازمحلی بمحل دیگر بکار برند نفیر، جمع ابواق بوقات. یا بوق اتومبیل. نوعی بوق مغناطیسی است که در اتومبیلها از آن استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار

دوغ

دوغ
شیری که زبد آنرا بگیرند و ماده پنیری آن بر جای باشد، ماستی که در آن آب ریخته و بهم زنند
فرهنگ لغت هوشیار

جوغ

جوغ
چوبی که روی گردن جفت گاو نهند و گاو آهن را بدان بندند و زمین را شیار و تخم کنند
فرهنگ لغت هوشیار

چوغ

چوغ
چوبی است که بدان ماست را هم زنند تا مسکه و کره از آن جدا گردد، چرخی که زنان رشته بدان ریسند
فرهنگ لغت هوشیار

اوغ

اوغ
موزه ای که از پوست پشمدار بدوزند چکمه پشمین، چوبهای فوقانی آلاچیق
فرهنگ لغت هوشیار