جدول جو
جدول جو

معنی صفاق - جستجوی لغت در جدول جو

صفاق
پوست نازکی که زیر پوست ظاهر بدن است، پوست نازک درونی که شکم را از قسمت پایین مجزا می کند، پردۀ درون شکم که روده ها در میان آن قرار دارد و هرگاه قسمت پایین آن شکاف پیدا کند، سبب عارضۀ فتق می شود
تصویری از صفاق
تصویر صفاق
فرهنگ فارسی عمید
صفاق
(صِ)
پوست تنک زیر پوست که بر وی موی روید یا پوستی که روده ها را گرفته یا همه پوست شکم. (منتهی الارب). پوستی که بر گرد روده ها و احشا باشد و این یک پرده است از سه پردۀ شکم. (غیاث اللغات). پوست اندرون شکم. (مهذب الاسماء). پوست درونی شکم. نوعی از غشا است لکن قوی تر از غشا. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اصل صفاق از سوی بالا از حجاب رسته است و گرد همه زندرون شکم گستریده است و از سوی زیر اندر زیر مثانه آمده است... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). پاریطون. (بحر الجواهر). صفاق پرده ای است سلولی که منضم به اعضای داخلی بطن و لگن می باشد. این اعضاء عبارتند از: قسمتی از دستگاه هاضمه که در پائین حجاب حاجز است و عده ای از اعضای دستگاه ادراری تناسلی. پردۀ صفاق از دو ورق تشکیل شده است: یکی ورق جانبی جداری یا صفاق جانبی که سطح داخلی جدار بطن و لگن را می پوشاند. دیگری ورق احشائی یا صفاق احشائی که احشاء، داخل بطن و لگن را مفروش می سازد. دو ورق احشائی و جداری بتوسط چین هائی بیکدیگر متصل می باشند و بین آنها فضائی مجازی موجود است بنام فضای صفاقی. این چین ها حاوی عروق و اعصابی است که از جدار بطن و لگن شروع شده و به احشاء متوجه می گردند و خود نیز از دو ورق تشکیل شده اند. چین های صفاقی نسبت بوضعی که دارند به اسامی مختلف معروف اند بدین شرح: 1- بند: چین صفاقی است که جدار را بقسمتی از لولۀ هاضمه متصل مینماید. بند از دو ورق تشکیل شده و در ضخامت آن عروق و اعصاب قرار دارد. بندهای مزبورعبارتند از: بند معده، بند دوازدهه، بند روده، بند قولون، بعضی از چین های صفاقی اعضای تناسلی را نیز بند می نامند مثل بند تخمدان. 2- رباط: چین های صفاقی می باشند که بین جدار و اعضائی که جزو لولۀ هاضمه نیست قرار دارند مثل رباطپهن که زهدان را بجدار مربوط میسازد. 3- چادرپیه: چین صفاقی است که دو عضو داخل بطن (از دستگاه گوارش) را بیکدیگر مربوط می سازد مانند چادرپیه کوچک یا چادرپیه معدی کبدی. 4- تیغه یا نیام: در بعضی مواقع دو یا چند ورق صفاقی که در مجاورت یکدیگر قرار گرفته اند بهم متصل شده تیغۀ واحدی را تشکیل می دهند. عده ای از آنها بآسانی از یکدیگر مجزا می شوند ولی برخی کاملاً بهم چسبیده و غیرقابل تفکیک می باشند. (کالبدشناسی توصیفی کتاب هفتم دستگاه گوارش شمارۀ 222 از انتشارات دانشگاه تهران صص 100-101). صفاق، غشائی است مصلی که جدران بطن را مفروش کرده (صفاق جداری) و تقریباً بتمام اعضای محتویۀ در جوف بطن احاطه نموده است. (صفاق حشوی) و مانند سایر اغشیۀ مصلیه ای کیسه ای بدون ثقبه ای است که تمام آن اعضا را پوشانیده بدون آنکه در جوف آن واقع شوند. پس دارای سطح ملصقی است که التصاق آن بواسطۀ نسج حجروی است که بر حسب مواضع تکاثف آن تفاوت میکند و سطح آزادی که املس و مماس خودآن است. برای سهولت در تحقیق این غشاء بهتر این است که از یک نقطه شروع کرده آن را تعاقب نموده تا اجزائی را که مستور کرده بیان نموده آخر بهمان نقطۀ اولی رجعت کنیم برای تسهیل این مقصود بمثل ’کرویر’ آن را بقسمت تحت نافی و قسمت فوق نافی منقسم مینمائیم.
قسمت تحت نافی - در موضعناف جدار قدامی بطن را پوشانیده و بسه رشته ملاقی میشود که یکی در مرکز قرار گرفته مجرای نافی است و دو تای دیگر در طرفین واقع و شریانهای نافی اند صفاق در روی این سه رشته سه شکنج داسی شکل احداث میکند که دو فاصله مثلث که نقطۀ آنها بفوق و قاعده شان رو بتحت است از آنها حاصل میشود و چون بموضع زهار رسید از تحت بفوق منعطف شده از روی جدار قدامی مثانه عبور کرده در میان مثانه و جزو تحتانی جدار قدامی بطن با عظم عانه فضای مثلثی مشکل میکند که وقتی مثانه ممتلی است وسیع میشود و در بزل مثانه یا اخراج سنگ از بالای زهار از این فضای مثلث داخل مثانه میشوند و همین که صفاق از طرفین حوض بروی مثانه ملتوی گشت در هر طرف احداث دو شکنج مینماید که در خلوّ مثانه نمایان تر و موسوم به رباطهای خلفیۀ مثانه اند بقلۀ مثانه که رسید سطح خلفی و طرفین آن را پوشانیده و بر روی اعضای محتویه در جوف حوض منعطف میشود و در مردان مصادف با مستقیم شده سطح قدامی آن را پوشانیده قعر کیسۀ مستقیمی مثانه را که بواسطۀ لفافۀ پرستاتی صفاقی بموضع خود استوار شده مشکل مینماید. این قعر کیسه گاهی تا محاذات مخزنهای منی کشیده میشود دوازده صدیک متر از سطح خلفی مستقیم عاری از صفاق است بنابر این میتوان درخلف خیلی بالاتر از قدام بمستقیم رسید و از پرستات گذشته داخل مثانه شده بدون اینکه صفاق مجروح شود. در زنان از مثانه بر روی سطح قدامی رحم منعطف شده دو ثلث فوقانی عنق رحم و سطح قدامی پس کنار فوقانی و سطح خلفی آن را میپوشاند، بمهبل که رسید ثلث فوقانی سطح خلفی آن را پوشانیده بروی مستقیم برگشته قعر کیسۀ مستقیمی مهبلی را که غائرتر از قعر کیسۀ مستقیمی مثانی مردان است مشکل مینماید، و باید اشاره کنیم که تمام جدار قدامی مهبل عاری از صفاق است. در طرفین رحم ملاقی سه عضو که در قدام رباط مدور و در وسط شیپور فالپ و در جزو خلفی تخمدان است میشود، بواسطۀ شکنج مشترکی موسوم برباط عریض این سه عضو را میپوشاند، و این شکنج در زاویۀ خلفی رحم که حاوی عروق رحمی تخمدان میشود ضخیمتر میگردد. شایان دقت است که در محاذات شیپور سوراخ میشود و فقط در همین یک موضع از بدن است که غشاء مصلی با غشاء مخاطی مربوط میشود پس از تشکیل رباط معلق مستقیمی بهمان حرکت صعودی خود بروی جدار خلفی بطن آمده زاویۀ عجزی فقری را پوشانیده از قدام اورطی و اجوف صاعد و حالبین و عروق منویه گذشته بفقرۀ دویم قطن که رسید از خلف بقدام منعطف شده ورقۀ چپ ماساریقا از آن حاصل، پس سطح طرفی ایسرو کنار محدب و سطح طرفی ایمن امعا را پوشانیده از قدام بخلف رفته ورقۀ طرفی ایمن ماساریقا را مشکل میکند. این شکنج را که از همه شکنجهای صفاق بزرگتر است باز مذکور خواهیم داشت. از هر طرف جدارهای طرفیۀ بطن را پوشانیده بجز در طرف تحتانی مطلبی که قابل اشعار باشد ندارد که در آنجا از فوق ثقبه حلقۀ فخذی و حلقۀ اربیه گذشته در نزدیک ثقبۀ اخیره در هر یک از دو طرف شریان خثلی دارای حفرۀ صغیری است: حفرۀ وحشی که عمیقتر است موسوم به حفرۀ اربیه وحشی و انسی موسوم بحفرۀ اربیه انسی است، و برای تکمیل این بیان لازم است ذکر کنیم که در انسی حفرۀ اربیۀ انسی حفرۀ سیمی است که در میان کنار وحشی عضلۀ مستقیم قدامی بطن و شریان نافی مسدود واقع و آن را حفرۀ مثانی اربیه یا مثانی عانی (بیشا) نامند. وضع صفاق جداری در راست و چپ بیک نهج است اما صفاق حشوی بالعکس از راست ملاقی اعور و از قدام آن گذشته و آن را بگودی حرقفی ایمن متصل نموده و گاهی بجز بکنار خلفی بتمام آن احاطه میکند و رباط معلق اعور را مشکل مینماید. در روی ضمیمۀ دودی نسبت به اشخاص حالت آن مختلف میشود. گاهی برای آن ماساریقای صغیری میسازد و گاهی آن را به اعور میچسباند. بالجمله از قدام قولون صاعد گذشته و فقط وقتی که این روده متسع شده دیده میشود که رباط معلق قولون را مشکل کرده و چون باز دو پردۀ صفاق از هم بسیار دورند همیشه میتوان از طرف خلفی داخل اعور شد بدون اینکه صفاق پاره شود و قولون نیز بلافاصله مجاور کلیه است. وضع رباطات قولونی بر حسب اشخاص و اسنان مختلف میگردد در طرف یسار پس از آنکه رباط معلق مستقیمی را مشکل نمود به S حرقفی قولون احاطه نموده، رباط معلق آن را ساخته بقولون نازل رسیده سیر آن بهمان قسم است که در قولون صاعد ذکر شد.
قسمت فوق نافی صفاق - از ناف که گذشت از تحت بفوق رفته در خط متوسط ملاقی ورید نافی یا رشتۀ لیفی که قائم مقام آن است شده شکنج داسی شکل موسوم برباط معلق کبد را احداث میکند که ورید نافی قاعده آن را تعاقب کرده یکی از طرفین آن بجدار بطن و طرف دیگربسطح فوقانی کبد متصل شده سطح را به دو جزو غیرمتساوی منقسم مینماید. در یمین رباط معلق دیافراغما را پوشانیده بمحاذات کنار خلفی کبد که رسید از فوق بتحت منعطف شده ورقۀ فوقانی رباط اکلیلی و رباط مثلث ایمن را مشکل کرده سطح محدب کبد را مستور و بکنار قدامی آن آمده تاماً یا ناقصاً مراره را پوشانیده بشیار عرضی کبد که رسید با عروق صفراویه ملاقات مینماید. در یسار شیار عرضی از قدام آن عروق و عروقی کبدیه گذشته به اول قسمت اثناعشری رفته بقوس صغیر معده رسیده ورقۀ قدامی ثرب معدی کبدی را ساخته سطح قدامی معده رامیپوشاند. این ورقه را در بیان صفاقی که در یسار رباط معلق کبد است باز مذکور خواهیم داشت. در یمین شیار عرضی کبد همان معبر خود را گرفته ورقۀ تحتانی رباط اکلیلی کبد و رباط مثلث ایمن را ساخته جزو تحتانی دیافرغما را مستور و کلیه راست و محفظۀ فوق آن را مفروش نموده به روی قولون صاعد رفته و از ثقبه و انسلو دوباره بجوف خلفی ثربها نفوذ میکند. در یسار رباط معلق کبد دیافراغما را پوشانیده ورقۀ فوقانی قسمت چپ رباط اکلیلی و رباط مثلث ایسر از آن حاصل میگردد. سطح قدامی طرف چپ کبد را پوشانیده و بروی کنار قدامی آن منعطف شده تا شیار عرضی رفته در آنجا بر تشکیل ورقۀ قدامی ثرب معدی کبدی اعانت کرده بروی سطح قدامی معده میرود. قسمتی از صفاق که بمری رفته سطح قدامی آن را پوشانیده بروی سطح قدامی معده رفته و از آنجا بطریق ذیل حرکت میکند: بقعر کیسۀ بزرگ معده که رسیدبعروق قصیره برخورده در قدام این عروق ورقۀ قدامی ثرب معدی طحالی را ساخته نصف قدامی سطح داخلی طحال وکنار قدامی و سطح وحشی و کنار خلفی و گاهی هم نصف خلفی سطح داخلی آن را پوشانیده طرف خلفی عروق طحالیه را مستور و ورقۀ خلفی ثرب معدی طحال را مشکل مینماید و بعد از این مذکور خواهد شد که سطح قدامی عروق طحالیه و سطح خلفی عروق قصیره از ورقۀ صفاقی که جوف خلفی ثربها را ساخته مفروش شده اند پس ثرب معدی طحال از چهار ورقۀ صفاق مرکب است (کرویر) ولی ما میگوئیم که این ثرب از دو ورقه ای که عروق قصار را پوشانیده اند مشکل شده دو ورقۀ دیگر که ورید و شریان طحالی را مسدود نموده اند در طحال شکنجی شبیه برباطهای قولونی احداث میکند. از سطح قدامی معده که نازل شد معبر نزولی خود را گرفته از جلو قولون عرضی گذشته از قدام این عضو بمابین معاء دقاق و جدار قدامی بطن نسبت به اشخاص کم یا زیاد نازل شده و تا محاذات تنگۀ فوقانی حوض می آید. و این قطعه ورقۀ قدامی ثرب کبیر است در طرف تحتانی بروی خود منعطف شده ولی بورقۀ سابقه متصل نگشته بلکه چنانچه مذکور خواهد شد بواسطۀ دو ورقه ٔمصلی از آن منفصل است. پس از تحت بفوق تا محاذات قوس عرضی قولون رفته در آنجا از قدام بخلف مایل شده نصف تحتانی این روده را پوشانیده ورقۀ تحتانی رباط معلق قولون عرضی را ساخته و با ورقۀ طرفی ایمن ماساریقا مختلط شده منتهی میشود.
صفاق را در روی عروق صفراویه و قدام ورید اجوف صاعد گذاشتیم حال میگوئیم در این موضع فتحه ای است موسوم به ثقبۀ ’وانسلو’ و این دهان جوف مصلی بزرگ یا دهان استطاله ای است که موسوم بجوف خلفی ثربهاست. این ثقبه نیم دایره و قطر اطول آن تقریباً سه صد یک متر از قدام بعروق صفراویه و ورید باب از خلف به اجوف صاعد از تحت به اثنی عشری و از فوق بعنق مراره و قاعده قطعۀ سپیژل محدود شده است. از این ثقبه است که صفاق بجوف خلفی ثربها داخل و خارج میشود پس از آنکه در روی ورید باب و مجاری صفراویه منحنی شد، سطح خلفی آنها را مستور نموده ورقۀ خلفی ثرب معدی کبدی را ساخته بقوس صغیر معده که رسید سطح خلفی معده را مفروش و بقوس کبیر ممتد شده بسطح خلفی ورقۀ قدامی ثرب کبیر متصل و از قدام قولون عرضی عبور نموده بموازات ورقۀ قدامی ثرب کبیر تا نقطۀ انحنای آن نازل و با آن منحنی شده بورقۀ خلفی تکیه داده تا سطح تحتانی قولون عرضی با آن همراه است. در این نقطه سطح قدامی و پس از آن سطح فوقانی قوس قولون را پوشانیده افقاً بخلف رفته ورقۀ فوقانی رباط قولون عرضی را مشکل مینماید. بستون فقری که رسید از تحت بفوق منعطف شده از قدام قسمت سیم اثناعشری و بانقراس و عروق طحالیه و اجوف صاعد و اورطی و ستونهای دیافراغما عبور کرده بجزو تحتانی ثقبه و انسلو واصل میگردد. گفتیم که این ورقه از قدام عروق طحالیه میگذرد، با عروق مذکوره تا ناف طحال مرافقت کرده بسطح خلفی عروق قصیره برگشته ورقۀ خلفی شکنجی را که ثرب معدی طحال نامیدیم ساخته قعر کیسۀ کبیر معده و پس از آن قسمتی از سطح تحتانی کبد را که در جوف خلفی ثربهاست و قطعۀ سپیژل را پوشانیده بشیار عرضی رسیده بصفاقی که بجوف خلفی ثربها داخل میشود متصل می گردد. از این بیان معلوم میشود که ثرب کبیر از چهار ورقه مرکب و از این چهار ورقه دو کیسۀ متداخل مشکل میگردد: کیسه ای که خارجی تر است از صفاقی که سطح قدامی معده را پوشانیده و کیسۀ داخلی از صفاقی که سطح خلفی آن را مستور نموده حاصل شده است. و نیز از آنچه ذکر شد مستفاد میشود که صفاق را شکنجهای متعددی است که به اسامی مختلفه موسوم و عبارتند:
اولاً از اربطه - که از عضوی بجزئی از جدار بطنی ممتد و دارای عروق نیستند و عبارتند از رباط اکلیلی و مثلث کبدو رباطهای خلفیۀ مثانه و رباط عریض که عروق رحمی تخمدانی محتوی در قسمت انسی و خلفی آنند، و این قسمت را باید در ضمن شکنجهای قسم سیم به اسم ثرب رحمی تخمدانی مذکور داشت.
ثانیاً از ماساریقاها - از جدارهای بطن به یکی از اعضا کشیده شده اند و جلوی عروق واعصاب از عضوند و عبارتند از: 1- ماساریقای حقیقی، شکنج وسیعی است از قدام ستون فقری ممتد شده التصاق مرکزی آن تنگ و کم اما محل ارتباط معوی آن بسیار عریض مثل این است که منثنی شده کنار تحتانی ماساریقا متصل بتمام طول معاء دقاق است. 2- رباط معلق قولون صاعدو نازل در صورتی که موجود باشند یعنی فقط در صورتی که صفاق از قدام این دو قسمت از معاء عبور نکرده باشد. 3- رباط قولون عرضی و قولون حرقفی و رباط مستقیمی است. 4- از این قسم باید دانست شکنج صفاقی که طحال را بجدار خلفی بطن متصل نموده، حاوی عروق طحالیه است. جزو فوقانی این شکنج برباط حجاب حاجزی طحالی و جزوتحتانی آن برباط بانقراسی طحالی موسوم است.
ثالثاً از ثربها- شکنجهای حاوی عروقی اند که از عضوی بعضو دیگر ممتد و متوسط مابین دو قسم شکنجهای سابق الذکرند و عبارتند از: 1- ثرب کبیر از قاعده کلیه مستثنی است که یکی از نهایتهای آن آزاد است و اغلب قسمتی از آن را که از قوس کبیر معده بقوس قولون میرود ثرب معدی قولونی نامند. 2- ثرب معدی کبدی یا ثرب صغیر است. 3- ثرب معدی طحالی است که از دو ورقۀ که محیط بر عروق قصیره اند حاصل گشته ضمیمه های شحمیه معاء غلاظ را که مشابه ثرب کبیرند میتوان از آثار ثربها اعتبار نمود. (جواهر التشریح میرزا علی صص 587-594)
لغت نامه دهخدا
صفاق
(صَفْ فا)
بسیار سفرکننده، بسیار تصرف کننده در کار تجارت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صفاق
بسیار سفر کننده، بسیار تصرف کننده در کار تجارت
تصویری از صفاق
تصویر صفاق
فرهنگ لغت هوشیار
صفاق
((ص))
پرده ای است دوجداره و دارای ترشح مخصوص در بین دو جدار که منضم به اعضای داخل بطن و لگن می باشد، صفاق اصل مزودرمی دارد و لایه مجاور به احشاء آن را صفاق احشایی و لایه مجاور به عضلات شکم را صفاق جداری گویند
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صفار
تصویر صفار
(پسرانه)
رویگر، نام سلسله ای در ایرآنکه سر سلسله آن یعقوب پسر لیث است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
(دخترانه)
افقها، عالم آسمان، زمانه روزگار، نام همسر نظامی گنجوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
کرانه های آسمان، کشورها، جهان هستی، وجود، همۀ جهان، مردم جهان، کنارها، اطراف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفاق
تصویر وفاق
با یکدیگر همکاری کردن، اتحاد، سازگاری، سازواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفاق
تصویر نفاق
رواج و رونق گرفتن خرید و فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفاح
تصویر صفاح
صفح ها، رو بر گرداندن ها، اعراض کردن ها، کناره های هر چیزی، جانب ها، کنارها و پهلوهای شخص، رخسارها، پهنای شمشیرها، جمع واژۀ صفح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صداق
تصویر صداق
مهر، پول یا چیز دیگر که هنگام عقد نکاح بر ذمۀ مرد مقرر می شود، کابین
فرهنگ فارسی عمید
(صَ قُ)
شهری است به افریقیه بر کنار دریای محیط و اهل آن شهر آب از چاه خورند. (منتهی الارب) (قاموس). ذکر این شهر در رحلۀ ابن بطوطه آمده است و گوید از شهر سوسه که بر کنار دریاست به صفاقس رسیدیم و ابیاتی در توصیف و ذم این شهر آورده است. (رحلۀ ابن بطوطه چ مطبعۀ ازهریه صص 7-8)
لغت نامه دهخدا
(نَ پَ)
بازگردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). رد کردن و برگرداندن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
تصویری از صداق
تصویر صداق
کابین زن، مهریه، شیر بها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفاق
تصویر نفاق
دوروئی کردن، کفر در دل نهفتن و ایمان به زبان آشکار کردن، دوزبانی
فرهنگ لغت هوشیار
سازگاری، مهر، یگانگی سازواری کردن همراهی کردن، سازواری همراهی یکدلی مقابل نفاق: ... تا باشد که ببرکت این وفاق و اتفاق دام از جای بر گرفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعاق
تصویر صعاق
آوای تندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفیق
تصویر صفیق
پر رو بی شرم، جامه سفت باف، پوست درشت پوست کلفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفات
تصویر صفات
جمع صفت، اوصاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاق
تصویر رفاق
جمع رفیق، همراهان همرایان دمسازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلاق
تصویر صلاق
سخنور چیره کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
جمع افق، کران ها، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصفاق
تصویر اصفاق
در فراز کردن، فراز آمدن مردم گرد آمدن مردم، پریشان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کرم روده، زرداب شکم، رنگ پریدگی از بیماری رویگر، مسگر رویگر، روی فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاد
تصویر صفاد
دستبند که دست بندی یا گرفتار را با آن می بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاح
تصویر صفاح
بسیار بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
جمع افق، کرانه های آسمان، دشت، عالم، جهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رفاق
تصویر رفاق
((رِ))
جمع رفقه. یاران، همراهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفار
تصویر صفار
((صَ فّ))
رویگر، روی فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفاء
تصویر صفاء
((صَ))
پاک و بی غش شدن، پاکیزگی، خلوص، یکرنگی، خوشی، طراوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صداق
تصویر صداق
((صَ))
کابین، مهرزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفاق
تصویر نفاق
((نِ))
مکر، دورویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفاق
تصویر نفاق
((نَ))
رواج یافتن، رونق گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
کرانه ها، کنارهامون، کران تا کران
فرهنگ واژه فارسی سره