- صعله (صَ لَ)
خرمابن کج که بیخهای شاخ وی خالی از برگ باشد یا خرمابن کژ بی برگ، باریک و خردسر و گردن از مردم و از درخت خرما و از شترمرغ، خرمادۀ پشم ریخته. (منتهی الارب)
معنی صعله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرنده ای کوچک به اندازۀ گنجشک و شبیه آن با منقار باریک و نوک تیز و پرواز سریع و کوتاه، سنگانه
زبانۀ آتش، آنچه با آن آتش را مشتعل می کنند
شعله زدن: زبانه زدن، زبانه کشیدن آتش
شعله زدن: زبانه زدن، زبانه کشیدن آتش
(بَ عِ لَ)
لغت نامه دهخدا
زنی که خود را به لباس آراستن نداند. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که آرایش به لباس را نداند و لباس نازیبا پوشد. (ناظم الاطباء)
(زَ لَ)
لغت نامه دهخدا
آنکه در یک سال بچه دهد و در سال دوم نه. (منتهی الارب) (آنندراج). که در یک سال بچه دهد و در سال دوم ندهد. (ناظم الاطباء) (آنندراج). ماده ای که در یک سال بچه دهد و در سال دوم ندهد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و در تکمله بالضم، زعله. (از اقرب الموارد) ، شترمرغ ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لغتی است در صعله. (از اقرب الموارد)
(فَ عِ لَ)
لغت نامه دهخدا
خوی و عادت. (منتهی الارب). عادت. (اقرب الموارد) ، کردار. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی)
(فَ عَ لَ)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ فاعل. کارگران و بیشتر آن دسته که در کار گل باشند. در تداول فارسی زبانان به معنی مفرد آید. (از یادداشتهای مؤلف). بصورت صفت غالباً بر کارگرانی که در کار گل و حفاری و مانند آن باشند اطلاق شود. (از منتهی الارب). جمع واژۀ فاعل. (اقرب الموارد)
(بَ عَ لَ)
لغت نامه دهخدا
متحیر و ترسان گشته از چارۀ کار. (منتهی الارب). مؤنث بعل، یعنی زنی که در چارۀکار متحیر و ترسان باشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، امراه بعیج، زنی که در خیرخواهی شوی بسیار مبالغه نماید و بر وی نثار کند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
(عَ صَ لَ)
لغت نامه دهخدا
یکی عصل. (منتهی الارب). واحد عصل، یعنی یک درخت دفلی. (از اقرب الموارد). رجوع به عصل شود
کار زشت در تازی، مزدور در فارسی خوی (عادت)، جمع فاعل، پویندگان کارگران کنندگان یک دفعه فعل یک بار کردن، جمع فعلات، جمع فاعل کنندگان، کارگران عمله. توضیح مطرزی در المغرب گوید: یقال للذین یعملون فی طین او بنا او حفر الفعله و العمله، کارگر گلکار (مفرد گیرند) توضیح در تداول بسکون استعمال شود و صحیح نیست
ترندک ترترک تز چکاوک گازرک سنگانه از پرندگان هر پرنده کوچک و خواننده به اندازه یک گنجشک را گویند، گنجشک
