جدول جو
جدول جو

معنی صعب - جستجوی لغت در جدول جو

صعب
دشوار، تند، ناهموار، ناخوار
تصویری از صعب
تصویر صعب
فرهنگ لغت هوشیار
صعب
دشوار، سخت، شدید
قوی، نیرومند، بامهابت، باوقار، گران، ناخوشایند، زیاد، بسیار
تصویری از صعب
تصویر صعب
فرهنگ فارسی عمید
صعب
((صَ))
دشوار، سخت
صعب العبور: کنایه از جایی که عبور از آن مشکل باشد
صعب المنال: کنایه از دست نیافتنی و دور از دست
صعب العلاج: کنایه از مرضی که به سختی درمان می پذیرد
صعب الوصول: کنایه از دارای امکان دستیابی دشوار
تصویری از صعب
تصویر صعب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صعبه
تصویر صعبه
مؤنث واژۀ صعب، سخت، شدید، قوی، باوقار، گران، ناخوشایند، زیاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصعب
تصویر اصعب
سخت تر، مشکل تر، دشوار تر، مقابل اسهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعب
تصویر اصعب
صعب تر، سخت تر، دشوارتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصعب
تصویر مصعب
اسبی که هنوز زیر بار نرفته و سواری نداده، فحل، گشن
فرهنگ فارسی عمید
گشن، شتر سرکش نر فحل، اسبی که سواری نداده و سوار شدن بر آن دشوار باشد، جمع مصاعب مصاعیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعب
تصویر اصعب
((اَ عَ))
دشوارتر، صعب تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصعب
تصویر مصعب
((مَ عَ))
نر، فحل، اسبی که سواری نداده و سوار شدن بر آن دشوار باشد، جمع مصاعب، مصاعیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعب
تصویر دعب
راندن، گادن، شوخی کردن لاغیدن شوخ لاغگوی شوخ لاغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصب
تصویر عصب
سهشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رعب
تصویر رعب
ترس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رعب
تصویر رعب
ترس و بیم، فزع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعب
تصویر جعب
کیپوت سازی، واژگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعب
تصویر اعب
تنگدست، درشت بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعب
تصویر تعب
زحمت و رنج و سختی و ماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعب
تصویر سعب
رشته گلیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعب
تصویر شعب
جمع شعبه، شعبه ها بمعنی قبیله بزرگ میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاب
تصویر صاب
درخت سیماهنگ، کبست (حنظل)، سیر آشامیدن، بارانریزان
فرهنگ لغت هوشیار
معاشر همصحبت همنشین یار جمع اصحاب صحاب غ صحابه صحبان صحب، همراه همسفر، خداوند چیزی مالک: صاحب ملک صاحب خانه، وزیر خواجه، عنوانی که در ممالک اطراف ایران به انگلیسیان معنون و سپس بخارجیان داده اند. توضیح این کلمه با بسیاری از کلمات دیگر ترکیب اضافی شود و غالبا به فک اضافه آید. یا صاحب احداث. رئیس نظمیه رئیس شهربانی. یا صاحب جزیره. (اسماعلیان) رئیس دعوت اسماعلیه در هر جزیره. یا صاحب جوزا. عطارد (زیرا برج جوزا خانه اوست)، نام رمن (اسم جمع) است همنشینان همسخنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلب
تصویر صلب
سخت، استوار، زمین درشت
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیک، همسایه دیوار به دیوار، نزدیک شدن جای نزدیک دراز و باریک، دیرک چادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعل
تصویر صعل
دراز و باریک
فرهنگ لغت هوشیار
درخش گرفتگی درخش زدگی، گیج گشتن، نیست گشتن: در خدای زبانزد سوفیگری مرگ سر در گم بیهوش گردیدن، بیهوشی، فانی شدن در حق است هنگامی که تجلی ذاتی حق به وسیله انواری که جز ذات حق سوی الله را محترق کند بر بندگان خاص حق وارد شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعف
تصویر صعف
لرزه گرفتن به لرزه افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعر
تصویر صعر
کج گشتگی در رخسار و گردن از بیماری ها، خود فروشی خود بینی
فرهنگ لغت هوشیار
دشواری، گزند شکنجه بلندی، درخت غار (واژه پارسی است وقار تازی گشته آن) گردوی امریکایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعاب
تصویر صعاب
جمع صعب، دشوارها صعب مشکلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعا
تصویر صعا
جمع صعوه، سنگانه ها چکاوک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخب
تصویر صخب
فغان هنگام شکنجه فغاننده جیغ زننده
فرهنگ لغت هوشیار
سرا شیبی سر پایینی، زمین سرا شیب، ریگ روان ریگریزان، شیفتگی آرزومندی، عاشق شدن شیفته گردیدن، عاشقی شیفتگی آرزومندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوب
تصویر صوب
جهت، طرف، جانب، ناحیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعب
تصویر تعب
رنج، سختی، ماندگی، خستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعب
تصویر رعب
ترس، بیم، فزع، خوف، ترسیدن
فرهنگ فارسی عمید