هزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، گوش خز، پرپایه، گوش خزک، سدپا
هِزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، گوش خَز، پُرپایِه، گوش خَزَک، سَدپا
هزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، سدپا، گوش خزک، گوش خز، سدپایه
هِزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، سَدپا، گوش خَزَک، گوش خَز، سَدپایِه
بسپایج. دارویی باشد و آن بیخ گیاهی است گره دار شبیه به هزارپا و معرب آن بسفایج است و بتعریب اشتهار دارد و بتازی اضراس الکلب و ثاقب الحجر خوانند. مسهل سوداست. (برهان) (منتهی الارب) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (سروری). گیاهی است بر هیئت هزارپا و بر پوست آن گره ها بود و رنگش به روناس ماند و چون بشکنند درونش زرد بود، بسفایج معرب آن و بعضی بسپایج فارسی دانسته اند. (رشیدی). گیاهی گره دار و شبیه به هزارپا که بسفایج معرب آنست. (ناظم الاطباء). ریشه ای است دوایی که از آن شعب متعدد میروید. معنی لفظی آن بسیارپایه است بجهت شعب و شاخهای آن و معرب آن بسفایج است. (فرهنگ نظام). بس پایک. بس پایه. کثیرالارجل. بس گوی. پرگوی. تشتیوان. بولوبودیون فولوفودیون. سقی رغلا. سکی رغلا. سرخسی از نوع سرخسیان. از گروه سرخسها جزو دستۀ نهانزادان آوندی، تقسیم برگ این گیاه فقط یکبار انجام میشود ولی عمیق است. در ایران در نواحی مازندران و گیلان و گرگان فراوان است. (فرهنگ فارسی معین)
بسپایج. دارویی باشد و آن بیخ گیاهی است گره دار شبیه به هزارپا و معرب آن بسفایج است و بتعریب اشتهار دارد و بتازی اضراس الکلب و ثاقب الحجر خوانند. مسهل سوداست. (برهان) (منتهی الارب) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (سروری). گیاهی است بر هیئت هزارپا و بر پوست آن گره ها بود و رنگش به روناس ماند و چون بشکنند درونش زرد بود، بسفایج معرب آن و بعضی بسپایج فارسی دانسته اند. (رشیدی). گیاهی گره دار و شبیه به هزارپا که بسفایج معرب آنست. (ناظم الاطباء). ریشه ای است دوایی که از آن شعب متعدد میروید. معنی لفظی آن بسیارپایه است بجهت شعب و شاخهای آن و معرب آن بسفایج است. (فرهنگ نظام). بس پایک. بس پایه. کثیرالارجل. بس گوی. پرگوی. تشتیوان. بولوبودیون فولوفودیون. سقی رغلا. سکی رغلا. سرخسی از نوع سرخسیان. از گروه سرخسها جزو دستۀ نهانزادان آوندی، تقسیم برگ این گیاه فقط یکبار انجام میشود ولی عمیق است. در ایران در نواحی مازندران و گیلان و گرگان فراوان است. (فرهنگ فارسی معین)
جانوریست که آنرا هزارپایه میگویند و بعربی شبث خوانند. (برهان). یعنی هزارپای و معنی ترکیبی بسیارپاست. (رشیدی). هزارپا، جانورکی پردست و پا که عوام آنرا خرخدا گویند. (برهان). پرپا
جانوریست که آنرا هزارپایه میگویند و بعربی شبث خوانند. (برهان). یعنی هزارپای و معنی ترکیبی بسیارپاست. (رشیدی). هزارپا، جانورکی پردست و پا که عوام آنرا خرخدا گویند. (برهان). پُرپا
مخفف کوهپایه: مشابهت طور سینین جز از اطواد شوامخ کوپایه اش بی فروغ نماید. (عنایت نامۀ جلال الدین دهستانی از جنگی قدیم از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوه پایه شود
مخفف کوهپایه: مشابهت طور سینین جز از اطواد شوامخ کوپایه اش بی فروغ نماید. (عنایت نامۀ جلال الدین دهستانی از جنگی قدیم از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوه پایه شود
کوه پایه. (فرهنگ فارسی معین) : بیند از بس چشم نخجیر و بناگوش تذرو دشتها پرنرگس و کهپایه ها پرناردان. فرخی. برکشیدند به کهسارۀ غزنین دیبا برنوشتند ز کهپایۀ غزنین ملحم. فرخی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تا چرخ برگشاد گریبان نوبهار از لاله بست دامن کهپایه ها ازار. سنائی. رانده اول شب بر آن کهپایه و بشکسته سنگ نیم شب مشعل به مشعر نور غفران دیده اند. خاقانی. جیحون آفت است بر آن آبگینه پل کهپایۀ بلاست بر آن غول دیده بان. خاقانی. موسی از این جام تهی دیده دست شیشه به کهپایۀ ’ارنی’ شکست. نظامی
کوه پایه. (فرهنگ فارسی معین) : بیند از بس چشم نخجیر و بناگوش تذرو دشتها پرنرگس و کهپایه ها پرناردان. فرخی. برکشیدند به کهسارۀ غزنین دیبا برنوشتند ز کهپایۀ غزنین ملحم. فرخی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تا چرخ برگشاد گریبان نوبهار از لاله بست دامن کهپایه ها ازار. سنائی. رانده اول شب بر آن کهپایه و بشکسته سنگ نیم شب مشعل به مشعر نور غفران دیده اند. خاقانی. جیحون ِ آفت است بر آن آبگینه پل کهپایۀ بلاست بر آن غول دیده بان. خاقانی. موسی از این جام تهی دیده دست شیشه به کهپایۀ ’ارنی’ شکست. نظامی
هرچیز که دارای دو ساقه باشد. (ناظم الاطباء) ، دوپا، انسان. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، (اصطلاح گیاه شناسی) چون گل نر بر گیاهی و گل ماده بر گیاهی دیگر باشد آن گیاه را دوپایه نامند، چون خرما و گزنه. (یادداشت مؤلف). گل های نر و گلهای مادۀ درختانی مانند بید و خرما که در روی پایه های مختلفی قرار گرفته اند. (از گیاه شناسی ثابتی ص 424)
هرچیز که دارای دو ساقه باشد. (ناظم الاطباء) ، دوپا، انسان. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، (اصطلاح گیاه شناسی) چون گل نر بر گیاهی و گل ماده بر گیاهی دیگر باشد آن گیاه را دوپایه نامند، چون خرما و گزنه. (یادداشت مؤلف). گل های نر و گلهای مادۀ درختانی مانند بید و خرما که در روی پایه های مختلفی قرار گرفته اند. (از گیاه شناسی ثابتی ص 424)
دهی کوچک است از دهستان کوه پنج، بخش مرکزی شهرستان سیرجان 105هزارگزی خاور سعیدآباد، سر راه مالرو نگار چشمه بید و سکنه 47 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی کوچک است از دهستان کوه پنج، بخش مرکزی شهرستان سیرجان 105هزارگزی خاور سعیدآباد، سر راه مالرو نگار چشمه بید و سکنه 47 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
مرکّب از: سد = صد + پای + ه، پسوند نسبت، دارای صد و عدد کثیر، پا. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، هزارپا را گویند و آن خزنده ای است زرد که در گوش رود. (برهان) (آنندراج)
مُرَکَّب اَز: سد = صد + پای + َه، پسوند نسبت، دارای صد و عدد کثیر، پا. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، هزارپا را گویند و آن خزنده ای است زرد که در گوش رود. (برهان) (آنندراج)