جدول جو
جدول جو

معنی کهپایه

کهپایه
(کُ یَ / یِ)
کوه پایه. (فرهنگ فارسی معین) :
بیند از بس چشم نخجیر و بناگوش تذرو
دشتها پرنرگس و کهپایه ها پرناردان.
فرخی.
برکشیدند به کهسارۀ غزنین دیبا
برنوشتند ز کهپایۀ غزنین ملحم.
فرخی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تا چرخ برگشاد گریبان نوبهار
از لاله بست دامن کهپایه ها ازار.
سنائی.
رانده اول شب بر آن کهپایه و بشکسته سنگ
نیم شب مشعل به مشعر نور غفران دیده اند.
خاقانی.
جیحون آفت است بر آن آبگینه پل
کهپایۀ بلاست بر آن غول دیده بان.
خاقانی.
موسی از این جام تهی دیده دست
شیشه به کهپایۀ ’ارنی’ شکست.
نظامی
لغت نامه دهخدا