جدول جو
جدول جو

معنی کهپایه - جستجوی لغت در جدول جو

کهپایه
(کُ یَ / یِ)
کوه پایه. (فرهنگ فارسی معین) :
بیند از بس چشم نخجیر و بناگوش تذرو
دشتها پرنرگس و کهپایه ها پرناردان.
فرخی.
برکشیدند به کهسارۀ غزنین دیبا
برنوشتند ز کهپایۀ غزنین ملحم.
فرخی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تا چرخ برگشاد گریبان نوبهار
از لاله بست دامن کهپایه ها ازار.
سنائی.
رانده اول شب بر آن کهپایه و بشکسته سنگ
نیم شب مشعل به مشعر نور غفران دیده اند.
خاقانی.
جیحون آفت است بر آن آبگینه پل
کهپایۀ بلاست بر آن غول دیده بان.
خاقانی.
موسی از این جام تهی دیده دست
شیشه به کهپایۀ ’ارنی’ شکست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
کهپایه
زمینی که در پایین کوه واقع است دامنه: بروستای گرگان دیهی است در کوهپایه، ناحیه کوهستانی، جمع (غلط) کوهپایجات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گیاهی که گل های نر و مادۀ آن جدا از هم ولی بر روی یک پایه قرار گرفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوپاره
تصویر کوپاره
گلۀ گاو، گواره، گاواره، گوباره
فرهنگ فارسی عمید
هر چیز سه شاخه که هر سه شاخۀ آن مانند سه پا بر روی زمین قرار بگیرد و چیزی بالای آن بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی گیاهی که گل نر و گل مادۀ آن بر روی دو شاخه یا دو پایۀ جداگانه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همپایه
تصویر همپایه
کسی که با دیگری در یک درجه و پایه باشد، دو نفر که دارای شغل و مقام نظیر هم باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم پایه
تصویر کم پایه
دارای پایه و مقام پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوهپایه
تصویر کوهپایه
زمین پایین کوه، دامن کوه، کوهستان
فرهنگ فارسی عمید
(کُ رَ / رِ)
کوه پاره. پاره ای از کوه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، به مجاز، بزرگ جثه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به کیوان رسانیده ایوانهاش
قوی همچو کهپاره ارکانهاش.
فردوسی (از یادداشت ایضاً).
مرکبی طیاره ای کهپاره ای
شخ نوردی که کنی وادی جهی.
منوچهری (از یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
یکی از بخشهای پنجگانه شهرستان اصفهان است. حدود و مشخصات آن به شرح زیر است: از طرف شمال به شهرستان اردستان، از جنوب به شهرستان شهرضا، از مشرق به شهرستان نایین و از مغرب به بخش مرکزی اصفهان محدود است. در بخش کوهپایه، یک رشته کوهستان در شمال بخش وجود دارد که مهمترین قلل آن عبارت است از: کوه سراش، کوه فشارک و کوه شورغستان. آبادیهای بخش کوهپایه در دامنه های این رشته ارتفاعات واقع شده و هوای آن سردسیر و معتدل است. مرکز بخش (قصبۀ کوهپا) در کنار راه شوسۀ اصفهان به یزد واقع شده است. این بخش از 79 آبادی تشکیل شده بدین ترتیب: 1- دهستان حومه کوهپایه، 36 آبادی و 39639 تن سکنه. 2- دهستان رودشت، 43 آبادی و 8904 تن سکنه. بنابراین بخش کوهپایه یا مرکز بخش در حدود 48543 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
دامن کوه را گویند، یعنی زمینی که درپایین کوه واقع است. (برهان). دامنۀ کوه و زمینی که در پایۀ کوه واقع باشد. (ناظم الاطباء). زمینی که در پایین کوه واقع است. دامنۀ کوه. (از فرهنگ فارسی معین) : به روستای گرگان دیهی است در کوهپایه... (قابوسنامه از فرهنگ فارسی معین) ، به معنی کوهستان هم هست. (برهان). کوهستان. (ناظم الاطباء). ناحیۀ کوهستانی. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
قصبۀ مرکز بخش کوهپایه که در شهرستان اصفهان و در کنار راه شوسۀ اصفهان به یزد واقع است و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول 52 درجه و 23 دقیقه شرقی از نصف النهار گرینویچ، عرض 32 درجه و 41 دقیقه و پنج ثانیۀ شمالی و ارتفاع از سطح دریا 1643 متر و مسافت آن تا اصفهان 68هزار گز و تا نایین 65هزار گز است. در دامنۀ رشته ارتفاعات کوه فشارک و کوه سراش واقع و در حدود 3330 تن سکنه دارد. نام قصبه در اصطلاح مردم محل کوهپا خوانده می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
مخفف کوهپایه: مشابهت طور سینین جز از اطواد شوامخ کوپایه اش بی فروغ نماید. (عنایت نامۀ جلال الدین دهستانی از جنگی قدیم از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوه پایه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوهپاره
تصویر کوهپاره
حصه و پاره و لختی از کوه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمپایه
تصویر کمپایه
کسی که رتبه و مقام او پست باشد دون مرتبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همپایه
تصویر همپایه
کسی که از حیث مقام و رتبه با دیگری مساوی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نه پایه
تصویر نه پایه
آنچه که دارای نه پایه است، نه آسمان، منبر خطیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهپاره
تصویر مهپاره
ماه پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهواره
تصویر کهواره
مهد و گهواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهیانه
تصویر کهیانه
عودالطلیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپاشه
تصویر کرپاشه
مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
آرایش گل خرماست که بشکل گل آذین خوشه یی است و بوسیله برگه قیفی شکل غلاف مانندی احاطه شده و بفرانسه این نوع آرایش را رژیم نامند جفری گوپرا گوپارا کافوری کوپاره گوپاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپاسه
تصویر کرپاسه
مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوهپایه
تصویر کوهپایه
دامن کوه را گویند، یعنی زمینی که در پائین کوه واقع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهپاره
تصویر کهپاره
پاره ای از کوه، به مجاز، بزرگ جثه
فرهنگ لغت هوشیار
آن چه دارای سه عدد پایه باشد میز سه پایه، آلتی فلزی مرکب از سه پایه متصل به دایره ای فوقانی که دیگ را بر آن گذارند و در زیر آن هیزم یا زغال افروزند دیگدان، آلتی فلزی دارای سه عدد پایه که دوربین عکاسی را بر روی آن نصب کنند، آلتی دارای دو پایه چوبی ثابت و یک پایه چوبی متحرک که تابلو نقاشی را روی آن گذاشته کار کنند. یا سه پایه تا شو. سه پایه ای است که برای مسافرت و استفاده از مناظر طبیعی و آسانی حمل و نقل از سه پایه تا شونده تشکیل شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرپایه
تصویر پرپایه
پرپا، هزارپا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسپایه
تصویر بسپایه
بس پایک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرپایه
تصویر پرپایه
((پُ یِ))
هزارپا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه پایه
تصویر سه پایه
((~. یِ یا یَ))
آن چه که دارای سه عدد پایه باشد، میز سه پایه، آلتی فلزی مرکب از سه عدد پایه متصل به دایره ای فوقانی که دیگ را بر آن گذارند و در زیر آن هیزم یا زغال افروزند، دیگدان، آلتی فلزی دارای سه عدد پایه که دوربین عکاسی را بر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهپاره
تصویر مهپاره
((مَ رِ))
زیبا، زیبارو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوهپایه
تصویر کوهپایه
((یَ))
کوهستان، دامنه کوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برپایه
تصویر برپایه
طبق
فرهنگ واژه فارسی سره
پشته، تپه، رش
فرهنگ واژه مترادف متضاد