جدول جو
جدول جو

معنی صباغ - جستجوی لغت در جدول جو

صباغ
پارسی تازی گشته سباغ نانخورش، سرخین، رنگ رنگریز رنگرز رنگساز، دروغگوی که سخن را رنگ می دهد و دگرگون می سازد رنگرز رنگ ساز، جمع صباغین. یا صباغ اثمار. ماه قمر. یا صباغ ارض. آفتاب شمس. یا صباغ تنگار. ماه قمر. یا صباغ جواهر. آفتاب شمس. یا صباغ فلک. ماه قمر
فرهنگ لغت هوشیار
صباغ
((صَ بّ))
رنگرز
تصویری از صباغ
تصویر صباغ
فرهنگ فارسی معین
صباغ
رنگرز، رنگ ساز
تصویری از صباغ
تصویر صباغ
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صباغی
تصویر صباغی
رنگرزی صباغت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباغه
تصویر صباغه
صباغت درفارسی: رنگرزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباغت
تصویر صباغت
رنگرزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباغی
تصویر صباغی
((صَ بّ))
رنگرزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صباغت
تصویر صباغت
((صَ بّ غَ))
رنگرزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صباغت
تصویر صباغت
حرفۀ صباغ، رنگرزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصباغ
تصویر اصباغ
جمع صبغ، رنگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصباغ
تصویر اصباغ
صبغ ها، رنگ ها، نان خورش ها، جمع واژۀ صبغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبار
تصویر صبار
(پسرانه)
بسیار صبرکننده، صبور، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صباح
تصویر صباح
(پسرانه)
بامداد، صب ح، روز، نام دعائی منسوب به علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دباغ
تصویر دباغ
پیراستن پوست، کسی که پیشه اش پاک کردن پوست حیوانات باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداغ
تصویر صداغ
درد گیجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبان
تصویر صبان
برهو ساز برهو فروش
فرهنگ لغت هوشیار
خرمای هندی انجیر هندی گل تافتونی، دیوانگی گولی سر بند شیشه چوب پنبه بردبار پر شکیب، زمین سوخته، جنگ سخت بسیار شکیبا شدید الصبر، کسی که ضمیرش در خدا و برای خدا و به وسیله خداست و هر گاه جمیع بلایای دنیا بر او وارد شود عاجز نگردد، یکی از نامهای خدای تعالی. انجیر هندی که نوعی کاکتوس است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباح
تصویر صباح
بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
کودکانه سری گرایش به کودکی کودکی میل کردن به کودکی و جوانی و بازی، کودکی طفلی طفولیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صواغ
تصویر صواغ
صیّاغ، ریخته گر، سخن پرداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبار
تصویر صبار
تمر هندی، درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گل های زرد یا سرخ رنگ، چوب سخت و سنگین و برگ های دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه می باشد، میوۀ ترش و خاکستری رنگ این گیاه که در غلافی دراز جا دارد و پوست آن بعد از رسیدن سخت و صدفی می شود، تمر گجرات، خرمای گجرات، انبله، خبجه
انجیر هندی که نوعی کاکتوس است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صباح
تصویر صباح
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
صباح و مسا: صبح و عصر، بامداد و شبانگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صباح
تصویر صباح
صبیح ها، زیبارویان، سفید چهرگان، جمع واژۀ صبیح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباغ
تصویر نباغ
هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، بناغ، وسنی، اموسنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیاغ
تصویر صیاغ
کسی که با دروغ سخن را آرایش دهد، دروغ پرداز، زرگر، ریخته گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبیغ
تصویر صبیغ
رنگ شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاغ
تصویر صیاغ
دروغ پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صواغ
تصویر صواغ
دروغ پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباغ
تصویر نباغ
گرد و خاک آسیا، سپوسه سر سپوسه سر شوره سر، بیرون آینده نباج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دباغ
تصویر دباغ
((دَ بّ))
پوست پیرا، چرمگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبار
تصویر صبار
((صَ))
بادی که از جانب شمال شرقی می وزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبار
تصویر صبار
((صَ بّ))
بسیار شکیبا، شدیدالبصر، یکی از نام های خدای تعالی، کسی که ضمیرش در خدا و برای خدا و به وسیله خداست. (تصوف)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صباح
تصویر صباح
((صَ))
بامداد، سپیده دم، روز، و مسا صبح و شب، چند روز، هر چند، هر چند وقت یک بار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صباء
تصویر صباء
((صَ بّ))
میل کردن به کودکی و کارهای کودکی، کودکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبار
تصویر صبار
بسیار شکیبا
فرهنگ فارسی عمید