جدول جو
جدول جو

معنی نباغ

نباغ
هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، بناغ، وسنی، اموسنی
تصویری از نباغ
تصویر نباغ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نباغ

نباغ

نباغ
گرد و خاک آسیا، سپوسه سر سپوسه سر شوره سر، بیرون آینده نباج
نباغ
فرهنگ لغت هوشیار

نباغ

نباغ
غبار آسیا. (منتهی الارب). گرد و غبار آسیا. (ناظم الاطباء). غبار الرحی. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (المنجد). نبغ. (المنجد) ، نُباغه. نُبّاغ. نُبّاغه. آرد. (از المنجد). رجوع به نباغه شود
لغت نامه دهخدا

نباغ

نباغ
بمعنی نباج است و آن دو زن باشد که در نکاح یک مردند. (برهان قاطع) (از آنندراج). انباغ. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). مخفف انباغ است بمعنی هوو و وسنی. (فرهنگ نظام). نباج. دو زن که دارای یک شوی باشند، آخر و انتهای رشته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

دباغ

دباغ
پیراستن پوست، کسی که پیشه اش پاک کردن پوست حیوانات باشد
دباغ
فرهنگ لغت هوشیار

صباغ

صباغ
پارسی تازی گشته سباغ نانخورش، سرخین، رنگ رنگریز رنگرز رنگساز، دروغگوی که سخن را رنگ می دهد و دگرگون می سازد رنگرز رنگ ساز، جمع صباغین. یا صباغ اثمار. ماه قمر. یا صباغ ارض. آفتاب شمس. یا صباغ تنگار. ماه قمر. یا صباغ جواهر. آفتاب شمس. یا صباغ فلک. ماه قمر
فرهنگ لغت هوشیار