بر وزن شرم، برآمدن دندان کودک و نشتر شترکره، برآمدن سم شکافته (ظلف) ، طلوع کردن ثریا، از کیشی به کیش دیگر شدن، راه نمودن دشمن را، نمودار شدن. (منتهی الارب)
بر وزن شرم، برآمدن دندان کودک و نشتر شترکره، برآمدن سم شکافته (ظلف) ، طلوع کردن ثریا، از کیشی به کیش دیگر شدن، راه نمودن دشمن را، نمودار شدن. (منتهی الارب)
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام صبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق صبح سعادت: کنایه از آغاز خوشبختی صبح کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، برای مثال صبح کاذب زند از صدق نفس / نور او یک دو نفس باشد و بس (جامی۴ - ۶۵۲) صبح دروغین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب صبح اول: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب صبح نخستین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب صبح صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، برای مثال چو صبح صادق آمد راست گفتار / جهان در زر گرفتش محتشم وار (نظامی۲ - ۱۱۷) صبح دوم: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق صبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، غادیه، بامدادان، بامگاه، صَباح، غَدو، صَدیع، علی الصَباح، غَدات، باکِر، صُبح بام، صُبحدَم، صُبحگاه، بام صُبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق صُبح سعادت: کنایه از آغاز خوشبختی صُبح کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، برای مِثال صبح کاذب زند از صدق نفس / نور او یک دو نفس باشد و بس (جامی۴ - ۶۵۲) صُبح دروغین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صُبح کاذب صُبح اول: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صُبح کاذب صُبح نخستین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صُبح کاذب صُبح صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، برای مِثال چو صبح صادق آمد راست گفتار / جهان در زر گرفتش محتشم وار (نظامی۲ - ۱۱۷) صُبح دوم: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صُبح صادق صُبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صُبح صادق
بادی که از سمت مشرق می وزد، باد برین، برای مثال بر این خاک چندان صبا بگذرد / که هر ذره از ما به جایی برد (سعدی۱ - ۱۸۸)، آن حله ای که ابر مر او را همی تنید / باد صبا بیامد و آن حله بردرید (منوچهری - ۱۸۳) کنایه از پیام آور میان عاشق و معشوق، برای مثال سحر بلبل حکایت با صبا کرد / که عشق روی گل با ما چه ها کرد (حافظ - ۲۶۸) در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، نوروز صبا کودکی
بادی که از سمت مشرق می وزد، باد برین، برای مِثال بر این خاک چندان صبا بگذرد / که هر ذره از ما به جایی برد (سعدی۱ - ۱۸۸)، آن حله ای که ابر مر او را همی تنید / باد صبا بیامد و آن حله بردرید (منوچهری - ۱۸۳) کنایه از پیام آور میان عاشق و معشوق، برای مِثال سحر بلبل حکایت با صبا کرد / که عشق روی گل با ما چه ها کرد (حافظ - ۲۶۸) در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، نوروز صبا کودکی
نو باوه کودکانه سری کودک گرایی ستاره پرست (در برخی واژه نامه ها صبی با ماندایی برابر گرفته شده که درست نیست برای آگاهی بیشتر بنگرید به منی و پیام او) کودک پسر بچه، جمع صبیان. کار کودکی کردن، با کودکان بازی کردن، به کودکی میل کردن، میل کردن به سوی جوانی و کودکی و بازی، کودکی طفلی طفولیت. صابی ماندایی
نو باوه کودکانه سری کودک گرایی ستاره پرست (در برخی واژه نامه ها صبی با ماندایی برابر گرفته شده که درست نیست برای آگاهی بیشتر بنگرید به منی و پیام او) کودک پسر بچه، جمع صبیان. کار کودکی کردن، با کودکان بازی کردن، به کودکی میل کردن، میل کردن به سوی جوانی و کودکی و بازی، کودکی طفلی طفولیت. صابی ماندایی