نعت فاعلی از صقع. بر سر زننده، دیک ٌ صاقع، خروس بابانگ. (منتهی الارب) ، دروغگو. (اقرب الموارد). صه یا صاقع، یعنی خاموش شو ای دروغگو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
نعت فاعلی از صقع. بر سر زننده، دیک ٌ صاقع، خروس بابانگ. (منتهی الارب) ، دروغگو. (اقرب الموارد). صَه ْ یا صاقع، یعنی خاموش شو ای دروغگو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
کفتار. ضبع. (در این بیت از اخطل بدین معنی است یا بمعنی غراب ابلق) : کلوا الضب و ابن العیر و الباقع الذی یبیت یعس اللیل بین المقابر. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). کفتار ماده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج).
کفتار. ضبع. (در این بیت از اخطل بدین معنی است یا بمعنی غراب ابلق) : کلوا الضب و ابن العیر و الباقع الذی یبیت یعس اللیل بین المقابر. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). کفتار ماده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج).
سخت زرد. (منتهی الارب). هر چیز بسیار زرد و أصفر. (آنندراج) : صفراء فاقع، زرد زلال. زردی زرد. (یادداشت بخط مؤلف) ، هر رنگ خالص بی آمیغ، سپید باشد یا غیر آن. (منتهی الارب) : احمر فاقع، سرخ خالص. (یادداشت بخط مؤلف)
سخت زرد. (منتهی الارب). هر چیز بسیار زرد و أصفر. (آنندراج) : صفراء فاقع، زرد زلال. زردی زرد. (یادداشت بخط مؤلف) ، هر رنگ خالص بی آمیغ، سپید باشد یا غیر آن. (منتهی الارب) : احمر فاقع، سرخ خالص. (یادداشت بخط مؤلف)
شاعری است و صاحب صبح گلشن گوید: (صانع شاه جهان آبادی) شاه نذرعلی نام داشت، درویشی صوفی مشرب بود و بر سجادۀ توکل و استغنا پا میگذاشت، برای تماشای صنعت صانع بیچون از دهلی به لکهنو و از آنجا به بنارس شد و در سنۀ ثمانین ومائه و الف داعی اجل را لبیک اجابت گفت. از اوست: فتادگی به درش عاقبت ثمردارد سر مرابه کرم تا به تیغ بردارد. میان میگویم و لیکن نداری در میان چیزی خجالت میکشم از بس که بر تهمت کمر بستم. (صبح گلشن ص 244)
شاعری است و صاحب صبح گلشن گوید: (صانع شاه جهان آبادی) شاه نذرعلی نام داشت، درویشی صوفی مشرب بود و بر سجادۀ توکل و استغنا پا میگذاشت، برای تماشای صنعت صانع بیچون از دهلی به لکهنو و از آنجا به بنارس شد و در سنۀ ثمانین ومائه و الف داعی اجل را لبیک اجابت گفت. از اوست: فتادگی به درش عاقبت ثمردارد سر مرابه کرم تا به تیغ بردارد. میان میگویم و لیکن نداری در میان چیزی خجالت میکشم از بس که بر تهمت کمر بستم. (صبح گلشن ص 244)
برقع. (منتهی الارب). روی پوش. (مهذب الاسماء) ، خرقه که زیر معجر افکنند تا ریم نگیرد. (منتهی الارب) ، آهنی است بجای کام لگام. (منتهی الارب). حدیده فی موضع الحکمه من اللجام. (اقرب الموارد) ، داغی است سپس سر شتر. (منتهی الارب)
برقع. (منتهی الارب). روی پوش. (مهذب الاسماء) ، خرقه که زیر معجر افکنند تا ریم نگیرد. (منتهی الارب) ، آهنی است بجای کام لگام. (منتهی الارب). حدیده فی موضع الحکمه من اللجام. (اقرب الموارد) ، داغی است سپس سر شتر. (منتهی الارب)
نعت فاعلی از صدع، قاضی. داور. (اقرب الموارد) ، شارع: علی صادعها السلام، جبل ٌ صادع کصاحب، کوه رونده در زمین به درازا. سیل ٌ صادع و واد صادع کذلک، الصبح الصادع، بامداد روشن. (منتهی الارب)
نعت فاعلی از صَدْع، قاضی. داور. (اقرب الموارد) ، شارع: علی صادعها السلام، جبل ٌ صادع کصاحب، کوه رونده در زمین به درازا. سیل ٌ صادع و واد صادع کذلک، الصبح الصادع، بامداد روشن. (منتهی الارب)
اسم فاعل از نقع است. رجوع به نقع شود، ثابت و مجتمع. (منتهی الارب) (فرهنگ نظام). نقع. مستنقع. مستنقع. آب مجتمع محبوس. (از معجم متن اللغه). آبی که در عد یا غدیر جمع شده باشد. (از معجم متن اللغه) ، ماء ناقع، آب خوشگوار، دم ناقع، خون تازه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام). الطری من الدم. (معجم متن اللغه). طری. (المنجد) ، سم ناقع، زهرکشندۀ بالغ در سمیت. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام). زهر کشنده که در همه بدن نفوذ کند. (ناظم الاطباء). البالغ القاتل من السم. (معجم متن اللغه). بالغ قاتل ثابت. (المنجد) ، الناقع من الموت، الدائم، آنچه از آشامیدنی ها که تشنگی را ببرد و آرام بخشد. (از معجم متن اللغه). آرام کننده تشنگی و قطعکننده آن. (از اقرب الموارد). - دواء ناقع، ناجع، کانه استقر قراره فکسر الغله. (المنجد)
اسم فاعل از نقع است. رجوع به نقع شود، ثابت و مجتمع. (منتهی الارب) (فرهنگ نظام). نقع. مُستَنقِع. مُستَنقَع. آب مجتمع محبوس. (از معجم متن اللغه). آبی که در عد یا غدیر جمع شده باشد. (از معجم متن اللغه) ، ماء ناقع، آب خوشگوار، دم ناقع، خون تازه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام). الطری من الدم. (معجم متن اللغه). طری. (المنجد) ، سم ناقع، زهرکشندۀ بالغ در سمیت. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام). زهر کشنده که در همه بدن نفوذ کند. (ناظم الاطباء). البالغ القاتل من السم. (معجم متن اللغه). بالغ قاتل ثابت. (المنجد) ، الناقع من الموت، الدائم، آنچه از آشامیدنی ها که تشنگی را ببرد و آرام بخشد. (از معجم متن اللغه). آرام کننده تشنگی و قطعکننده آن. (از اقرب الموارد). - دواء ناقع، ناجع، کانه استقر قراره فکسر الغله. (المنجد)
جمع واژۀ مصقع. (منتهی الارب) (دهار). جمع واژۀ مصقع، به معنی فصیح و بلیغ. (آنندراج) (از غیاث) : به چوگان فصاحت و بلاغت گوی هنروری وسخندانی از مصاقع خطبا و ادباء اقاصی و ادانی درربودند. (مقدمۀ حافظ چ قزوینی). و رجوع به مصقع شود
جَمعِ واژۀ مِصْقَع. (منتهی الارب) (دهار). جَمعِ واژۀ مصقع، به معنی فصیح و بلیغ. (آنندراج) (از غیاث) : به چوگان فصاحت و بلاغت گوی هنروری وسخندانی از مصاقع خطبا و ادباء اقاصی و ادانی درربودند. (مقدمۀ حافظ چ قزوینی). و رجوع به مصقع شود