جدول جو
جدول جو

معنی شیزگون - جستجوی لغت در جدول جو

شیزگون
عناب و درخت آن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادگون
تصویر شادگون
(دخترانه)
شاد و خوشحال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیلگون
تصویر نیلگون
(دخترانه)
نیل (سنسکریت) + گون (فارسی) به رنگ نیل، کبود، لاجوردی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیرخون
تصویر شیرخون
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام مرد زابلی و راهنمای بهمن پسر اسفندیار تورانی به شکارگاه رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبزگون
تصویر سبزگون
سبز رنگ، سبزفام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزگون
تصویر روزگون
سفید و روشن مانند روز مانند روز، برای مثال بر دختر آمد پر از خنده لب / گشاده رخ روزگون زیر شب (فردوسی - ۱/۲۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیمگون
تصویر سیمگون
سیم رنگ، نقره گون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیرگون
تصویر قیرگون
به رنگ قیر، سیه فام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیزفون
تصویر زیزفون
درختی زینتی، با برگ های منفرد و دندانه دار و نوک تیز و گل های سفید خوش بو که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیلگون
تصویر نیلگون
کبودرنگ، به رنگ نیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازگون
تصویر بازگون
باژگون، واژگون، سرنگون، وارون
فرهنگ فارسی عمید
سرنگون، واژگونه، وارونه، برگشته، (ناظم الاطباء)، واژگون، (آنندراج) (فرهنگ ضیاء) :
بازگون است جمله کار جهان
تا بحدی که ماورای حدست،
بدرالدین چاچی (از فرهنگ ضیاء)،
و رجوع به بازگونه و واژگونه شود، مقابل برنده در قمار، قسمی از کبوتر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ)
زال، یعنی زن پیر. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث از شرح نصاب و کنز) (مهذب الاسماء). حیز بور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
برنگ فیل، همانند فیل از گرانی و تناوری، چون پیل بجثه
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
سوداوی. عصبی. تندخوی. (حاشیۀ برهان چ معین) : منصور بن اسحاق را برادرزاده ای بود برنا و تیزگونه گفت: ما سرای و جماع از خراسان نیاورده ایم و مال کم از آن نستانیم که بیستگانی ما باشد. (تاریخ سیستان از حاشیۀ برهان ایضاً). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
آنکه اندک آوازی را می شنود و دریافت می کند، (ناظم الاطباء)، دارای گوشی سخت شنوا که زود شنود، که آواز آهسته شنود:
برآمد یکی گرد و برشد خروش
همه کر شدی مردم تیزگوش،
(شاهنامه فردوسی چ بروخیم ج 8 ص 2424)،
سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم
تیزگوش وپهن پشت و نرم چرم و خردموی،
منوچهری،
گورجست و گاوپشت و گرگ ساق و گرگ روی
تیزگوش و رنگ چشم و شیردست و پیل پای،
منوچهری،
تیزگوشی پهن پشتی ابلقی
گردسمی خردمویی فربهی،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
هر چیز سپید به رنگ نقره، (ناظم الاطباء)، روشن، سپید:
دگر روز چون سیمگون گشت باغ
پدید آمد آن زرد رخشان چراغ،
فردوسی،
مبارزیست ردا کرده سیمگون زرهی
مبارزی که سلاحش مخالب و چنگال،
فرخی،
زده دامن کرته چاک از برون
گشاده بر او سینۀ سیمگون،
اسدی،
آب چو نیل برکه اش میگون شد
صحرای سیمگونش خضرا شد،
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 139)،
شب شبه گون، ردای سیمگون از کتف بنهاد، (سندبادنامه ص 260)،
چکیده آب گل در سیمگون جام
شکر بگداخته در مغز بادام،
نظامی،
- سیمگون سیما، آنکه سیمای سفیددارد:
تیر ماهان برگ زرین کیمیای زر شود
وز نهیب دی حصار سیمگون سیما شود،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش لطف آباد شهرستان دره گز، سکنۀ آن 777 تن، آب از قنات، راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بید + گون، برنگ برگ بید، سبز:
چون پرند بیدگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندرسر آرد کوهسار،
فرخی
لغت نامه دهخدا
شام مانند، همچون شام تاریکی و تیرگی:
چه شدکه بادیه بربود رنگ خاقانی
که صبح فام شد از راه و شامگون آمد،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیلگون
تصویر نیلگون
لاجوردی، کبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشگون
تصویر نیشگون
فشار بجایی از بدن کسی بوسیله دو انگشت شست و سبابه
فرهنگ لغت هوشیار
گژف گون تیره گون برنگ قیر سیاه فام: شب آمد جهان قیرگون شد برنگ همه بازگشتند لشکر ز جمگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیمگون
تصویر سیمگون
نقره گون سپید فام، نوعی اسب سپید رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلگون
تصویر پیلگون
برنگ پیل بلون فیل، مانند فیل از گرانی و تناوری دارای جثه فیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیزگوش
تصویر تیزگوش
گوش سخت شنوا که زود شنوند آواز آهسته را
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته کپ از گیاهان ماده شتر تندرو زیبال در پارسی به هر چهار پای تند رو گویند گیاهی است از تیره پنیرکیان که به صورت درخت زیبایی است که در جنوب شرقی فرانسه و پیرنه میروید پوست تنه آن در انواع جوان برنگ خاکستری شفاف ولی در درختهای مسن دارای شکافهای فراوان میگردد. برگهایش منفرد کامل و دندانه دار و به شکل قلب در قاعده قرار دارند ولی برگهای انتهای ساقه نوک تیزند. گلها به رنگ سفید و هر یک مرکب مرکب از 5 کاسبرگ زود افت و 5 گلبرگ و تعداد بسیاری پرچم و یک تخمدان پنج خانه یی است. توضیح: همین کلمه است که به صورت زیرفون تحریف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگون
تصویر بازگون
وارونه، واژگونه، برگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیلگون
تصویر نیلگون
((نِ))
لاجوردی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیشگون
تصویر نیشگون
گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن با دو انگشت شست و اشاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیرگون
تصویر قیرگون
سیاه فام، به رنگ قیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیمگون
تصویر سیمگون
نقره گون، سفید فام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیلگون
تصویر پیلگون
به رنگ پیل، خاکستری، مانند فیل از بزرگی و سنگینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیزفون
تصویر زیزفون
((زُ))
گیاهی است از تیره پنیرکیان، برگ هایش منفرد کامل و دندانه دار و به شکل قلب در قاعده قرار دارند ولی برگ های انتهای ساقه نوک تیزند و گل هایش به رنگ سفید است. ضح. همین کلمه است که به صورت «زیرفون» تحریف شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریزگان
تصویر ریزگان
جزئیات
فرهنگ واژه فارسی سره