معنی قیرگون - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قیرگون
قیرگون
- قیرگون
- گژف گون تیره گون برنگ قیر سیاه فام: شب آمد جهان قیرگون شد برنگ همه بازگشتند لشکر ز جمگ
فرهنگ لغت هوشیار
قیرگون
- قیرگون
- برنگ قیر، سیاه فام، (فرهنگ فارسی معین) :
شب آمد جهان قیرگون شد برنگ
همه بازگشتند لشکر، ز جنگ،
فردوسی (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
قیرگونی
- قیرگونی
- وسیله ای برای عایق کاری ساختمان به صورت پوششی از گونی آغشته به قیر
فرهنگ فارسی معین
قیربون
- قیربون
- بزرگترین شهر در سرزمین مکران مشتمل بر روستاهاست فانیذ آن بهمه دنیا صادر میگردید. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شیرخون
- شیرخون
- از شخصیتهای شاهنامه، نام مرد زابلی و راهنمای بهمن پسر اسفندیار تورانی به شکارگاه رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی