شایسته بودن، سزاوار بودن، برای مثال گر سیستان بنازد بر شهرها عجب نیست / زیرا که سیستان را زیبد به خواجه مفخر (فرخی - ۱۸۷)، خوبی و آراستگی داشتن، برازیدن، شایسته و برازنده بودن چیزی برای چیز دیگر مثل لباس به تن انسان
شایسته بودن، سزاوار بودن، برای مِثال گر سیستان بنازد بر شهرها عجب نیست / زیرا که سیستان را زیبد به خواجه مفخر (فرخی - ۱۸۷)، خوبی و آراستگی داشتن، برازیدن، شایسته و برازنده بودن چیزی برای چیز دیگر مثل لباس به تن انسان
از قرای جوف است در مصر بین بلبیس و قاهره، (از معجم البلدان)، دهی است نزدیک قاهره، (منتهی الارب)، - شیبین القناطر، شهری است در قلیوب بمصر و اکنون به شبین القناطر معروف است، (تاج ص 78)
از قرای جوف است در مصر بین بلبیس و قاهره، (از معجم البلدان)، دهی است نزدیک قاهره، (منتهی الارب)، - شیبین القناطر، شهری است در قلیوب بمصر و اکنون به شبین القناطر معروف است، (تاج ص 78)
مرکّب از: ’شیب’ + ’یدن’، پسوند مصدری، متعدی آن شیبانیدن. مخلوط شدن. آمیخته شدن. (حاشیۀ برهان چ معین) (ناظم الاطباء) ، لرزیدن. (غیاث اللغات)، لرزیدن و طپیدن. (ناظم الاطباء) (حاشیۀ برهان چ معین) ، جنبیدن. (ناظم الاطباء) (حاشیۀ برهان چ معین) ، آشفته شدن. ملول گشتن. غمین شدن. غمگین گشتن. (یادداشت مؤلف) : زمانی ازو صبر کردن نیارم بشیبم گر او را نبینم زمانی. فرخی. ز خواری و رنجی کت آمد مشیب که گیتی چنین است بالا و شیب. اسدی. روح القدس بشیبد اگر بکر همتش پرده در این سراچۀ اشیا برافکند. خاقانی. دل دیوانه بشیبد هر ماه چون نظر سوی هلالش برسد. خاقانی. مانی بماه نو که بشیبم چو بینمت چون شیفته شوم کنی افسون بدوستی. خاقانی. - درشیبیدن، آشفته شدن. غمگین گشتن: امّید وصال تو مرا بفریبد خسته دل من چو بیدلان درشیبد ای آنکه ترا مشاطه حورا زیبد سنگ است آن دل کز چو توئی بشکیبد. مسعودسعد. ، مجازاً، فریفته شدن. (غیاث)، مجازاً، فریفتن و فریفته شدن. (آنندراج) : زرق دنیا را گر من بخریدم تو مخر ور کسی بر سخن دیو بشیبد تو مشیب. ناصرخسرو. ، مدهوش شدن. (یادداشت مؤلف) ، زاری کردن. (یادداشت مؤلف)، بیقراری کردن: ستودانی از سنگ خارا برآر ز بیرون بر او نام من کن نگار شکیب آور از درد و بر من مشیب که از مهر بسیار بهتر شکیب. اسدی
مُرَکَّب اَز: ’شیب’ + ’َیدن’، پسوند مصدری، متعدی آن شیبانیدن. مخلوط شدن. آمیخته شدن. (حاشیۀ برهان چ معین) (ناظم الاطباء) ، لرزیدن. (غیاث اللغات)، لرزیدن و طپیدن. (ناظم الاطباء) (حاشیۀ برهان چ معین) ، جنبیدن. (ناظم الاطباء) (حاشیۀ برهان چ معین) ، آشفته شدن. ملول گشتن. غمین شدن. غمگین گشتن. (یادداشت مؤلف) : زمانی ازو صبر کردن نیارم بشیبم گر او را نبینم زمانی. فرخی. ز خواری و رنجی کت آمد مشیب که گیتی چنین است بالا و شیب. اسدی. روح القدس بشیبد اگر بکر همتش پرده در این سراچۀ اشیا برافکند. خاقانی. دل دیوانه بشیبد هر ماه چون نظر سوی هلالش برسد. خاقانی. مانی بماه نو که بشیبم چو بینمت چون شیفته شوم کنی افسون بدوستی. خاقانی. - درشیبیدن، آشفته شدن. غمگین گشتن: امّید وصال تو مرا بفْریبد خسته دل من چو بیدلان درشیبد ای آنکه ترا مشاطه حورا زیبد سنگ است آن دل کز چو توئی بشکیبد. مسعودسعد. ، مجازاً، فریفته شدن. (غیاث)، مجازاً، فریفتن و فریفته شدن. (آنندراج) : زرق دنیا را گر من بخریدم تو مخر ور کسی بر سخن دیو بشیبد تو مشیب. ناصرخسرو. ، مدهوش شدن. (یادداشت مؤلف) ، زاری کردن. (یادداشت مؤلف)، بیقراری کردن: ستودانی از سنگ خارا برآر ز بیرون بر او نام من کن نگار شکیب آور از درد و بر من مشیب که از مهر بسیار بهتر شکیب. اسدی
جمع شریان، سرخرگ ها جمع شریان رگهایی که خون را از قلب به طرف اعضا و انساج برند رگهای جهنده سرخ رگها. توضیح این کلمه به دو یاء است ولی بعضی یاء اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن بر خلاف قاعده عربی است
جمع شریان، سرخرگ ها جمع شریان رگهایی که خون را از قلب به طرف اعضا و انساج برند رگهای جهنده سرخ رگها. توضیح این کلمه به دو یاء است ولی بعضی یاء اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن بر خلاف قاعده عربی است
فرانسوی راکابه ماده آلبومینوئیدی مستخرج از خون که بشکل الیاف کش داری در حالت مرطوب می باشد و در حالت خشک سخت و شکننده است. فیبرین علاوه بر خون در لنف و مایع آسیت (مایع موجود در صفاق) و مایع موجود در کیسه های مفصلی و همچنین در ترشحات انساج ملتهب (در غشا کاذب مخاط گلو در آنژین های دیفتروئید و دیفتری) نیز موجود است. عمل مهم فیبرین در انعقاد خون است که تشکیل لخته می دهد و رگهای مجروح را مسدود می نماید درموقع تشکیل لخته در شبکه الیاف فیبرین گلبولها نیز نگهداری میشوند. باید دانست که فیبرین در خون جاری وجود ندارد و فقط به هنگام انعقاد خون تولید می شود
فرانسوی راکابه ماده آلبومینوئیدی مستخرج از خون که بشکل الیاف کش داری در حالت مرطوب می باشد و در حالت خشک سخت و شکننده است. فیبرین علاوه بر خون در لنف و مایع آسیت (مایع موجود در صفاق) و مایع موجود در کیسه های مفصلی و همچنین در ترشحات انساج ملتهب (در غشا کاذب مخاط گلو در آنژین های دیفتروئید و دیفتری) نیز موجود است. عمل مهم فیبرین در انعقاد خون است که تشکیل لخته می دهد و رگهای مجروح را مسدود می نماید درموقع تشکیل لخته در شبکه الیاف فیبرین گلبولها نیز نگهداری میشوند. باید دانست که فیبرین در خون جاری وجود ندارد و فقط به هنگام انعقاد خون تولید می شود
ماده آلبومینوئیدی مستخرج از خون که به شکل الیاف کش داری در حالت مرطوب می باشد و در حالت خشک سخت و شکننده است. باید دانست که فیبرین در خون جاری وجود ندارد و فقط به هنگام انعقاد خون تولید می شود
ماده آلبومینوئیدی مستخرج از خون که به شکل الیاف کش داری در حالت مرطوب می باشد و در حالت خشک سخت و شکننده است. باید دانست که فیبرین در خون جاری وجود ندارد و فقط به هنگام انعقاد خون تولید می شود