جدول جو
جدول جو

معنی فیبرین

فیبرین
ماده آلبومینوئیدی مستخرج از خون که به شکل الیاف کش داری در حالت مرطوب می باشد و در حالت خشک سخت و شکننده است. باید دانست که فیبرین در خون جاری وجود ندارد و فقط به هنگام انعقاد خون تولید می شود
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فیبرین

فیبرین

فیبرین
فرانسوی راکابه ماده آلبومینوئیدی مستخرج از خون که بشکل الیاف کش داری در حالت مرطوب می باشد و در حالت خشک سخت و شکننده است. فیبرین علاوه بر خون در لنف و مایع آسیت (مایع موجود در صفاق) و مایع موجود در کیسه های مفصلی و همچنین در ترشحات انساج ملتهب (در غشا کاذب مخاط گلو در آنژین های دیفتروئید و دیفتری) نیز موجود است. عمل مهم فیبرین در انعقاد خون است که تشکیل لخته می دهد و رگهای مجروح را مسدود می نماید درموقع تشکیل لخته در شبکه الیاف فیبرین گلبولها نیز نگهداری میشوند. باید دانست که فیبرین در خون جاری وجود ندارد و فقط به هنگام انعقاد خون تولید می شود
فرهنگ لغت هوشیار

فیبرین

فیبرین
مادۀ شبه آلبومین موجود در ترکیب خون که عمل آن منعقد ساختن خون و به وجود آوردن لخته است
فرهنگ فارسی عمید

فیبرین

فیبرین
مادۀ آلبومینوئیدی مستخرج از خون که بشکل الیاف کش داری در حالت مرطوب میباشد و در حالت خشک سخت و شکننده است، فیبرین علاوه بر خون در لنف و مایع آسیت - مایع موجود در صفاق - و مایع موجود در کیسه های مفصلی و همچنین در ترشحات انساج ملتهب - مثلاً در غشاء کاذب مخاط گلو - در آنژین های دیفتروئید و دیفتری نیز موجود است، عمل مهم فیبرین در انعقاد خون است که تشکیل لخته میدهد و رگهای مجروح را مسدود مینماید، در موقع تشکیل لخته در شبکۀ الیاف فیبرین گلبولها نیز نگهداری میشوند، باید دانست فیبرین در خون جاری وجود ندارد و فقط به هنگام انعقاد خون تولید میشود، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

فیفرین

فیفرین
به یونانی فلفل ابیض است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فلفل و ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا

یبرین

یبرین
ریگستانی است نزدیک یمامه که اطراف آن معلوم نیست. و آن راابرین نیز نامند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

صابرین

صابرین
صابرون، جمع صابر، : شکیبایان جمع صابر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار

فیریدن

فیریدن
خرامیدن، با ناز و تکبر راه رفتن، برای مِثال زاین و زآن چند بُوَد بر که و مه / مر تو را کشّی و فیریدن و غنج (سوزنی- مجمع الفرس - فیریدن)
فیریدن
فرهنگ فارسی عمید