- شکفاندن
- شکفته ساختن، شکوفا ساختن
معنی شکفاندن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاره کردن، دریدن
شکستن، توضیح شکستن خود متعدی است و احتیاجی بدین فعل نیست
کفانیدن: (هیبتش الماس سخت را بکفاند چون بکفاند دو چشم مار ز طمرد)، (منوچهری)
شکستن، خرد کردن
خشک کردن
شکاف دهنده
شکافتن شق کردن، موجب شکفتن غنچه شدن، رویانیدن
به گوش رسانیدن مطلبی را به سمع کسی رساندن اسماع، وادار به شنیدن کردن
پریشان کردن، مضطرب کردن
آمیخته به شکر، هر چیزی که شکر در آن داخل کنند
به هیجان آوردن، برانگیختن مردم، فتنه و آشوب برپا کردن
شکاف دهنده، فاتق، فالق، کافنده، شکاونده، شکوفنده
شکافتن
ترکاندن، شکافتن، برای مثال هر آن سر که دارد خیال گریز / بباید کفانیدن از تیغ تیز (دقیقی - ۱۱۳)
شکاف دادن، چاک دادن
شکافتن، شکافته شدن
گرفتن آب یا رطوبت چیزی به ویژه به وسیلۀ آفتاب یا حرارت، خشک کردن
Sidesplitting
разрывающий
zerreißend
розриваючий
rasgante
straziante
desgarrador
déchirant
verscheurend
फाड़ने वाला
شقيقٌ