جدول جو
جدول جو

معنی شکراندا

شکراندا
آمیخته به شکر، هر چیزی که شکر در آن داخل کنند
تصویری از شکراندا
تصویر شکراندا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شکراندا

شکراندا

شکراندا
چیزی که شکر در آن اندوده باشند. (آنندراج). بستنی که با شکر سازند. (ناظم الاطباء) :
زهر غمی نیست ظهوری به جام
کام اگر شد شکراندا چه حظ.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

شوراندن

شوراندن
به هیجان آوردن، برانگیختن مردم، فتنه و آشوب برپا کردن
شوراندن
فرهنگ فارسی عمید

شکفاندن

شکفاندن
شکوفانیدن. شکوفا ساختن. شکوفان کردن. به شکوفه آوردن. شکفانیدن. شکفته ساختن:
ز بوی خلق تو بر موضع شتاب و درنگ
گل و سمن شکفاند بهار آتش و آب.
مسعودسعد.
روضۀ معرفت را تازه میگرداند و درخت شوق را بشکفاند. (نوروزنامه).
چو بنگرم به رخ چون گل شکفتۀ او
ز طبع گل شکفانم به گلستان سخن.
سوزنی.
تا او نخواهد صبا پردۀ گل نشکفاند. (سعدی گلستان).
- زیغال شکفاندن، به خنده و خروش آوردن قدح:
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
ز پیش لاله به کف برنهاده به زیغال.
رودکی.
رجوع به زیغال شود
لغت نامه دهخدا