کشندۀ طغرا، کسی که کارش نگاشتن طغرا بر سر فرمان ها و نامه های پادشاه وقت بوده، طغرانویس، برای مثال ای که انشای عطارد صفت شوکت توست / عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد (حافظ - ۲۲۴)
کشندۀ طغرا، کسی که کارش نگاشتن طغرا بر سر فرمان ها و نامه های پادشاه وقت بوده، طغرانویس، برای مِثال ای که انشای عطارد صفت شوکت توست / عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد (حافظ - ۲۲۴)
آب شور. شوراب. مایعی پرنمک. نمکاب. (یادداشت مؤلف). آب شور و در این لفظ ’ه’ برای اسمیت است چنانکه در سبزه و سفیده. (غیاث اللغات) (آنندراج) : غواص ترا جز گل و شورابه نداده ست زیرا که ندیده ست ز تو جز که معادا. ناصرخسرو. اهل دنیا زان سبب اعمی دلند شارب شورابۀ آب و گلند. مولوی. ، کنایه از اشک چشم: دل همی سوزد مرا بر لابه ات سینه ام پرخون شد از شورابه ات. مولوی
آب شور. شوراب. مایعی پرنمک. نمکاب. (یادداشت مؤلف). آب ِ شور و در این لفظ ’هَ’ برای اسمیت است چنانکه در سبزه و سفیده. (غیاث اللغات) (آنندراج) : غواص ترا جز گل و شورابه نداده ست زیرا که ندیده ست ز تو جز که معادا. ناصرخسرو. اهل دنیا زان سبب اعمی دلند شارب شورابۀ آب و گلند. مولوی. ، کنایه از اشک چشم: دل همی سوزد مرا بر لابه ات سینه ام پرخون شد از شورابه ات. مولوی
کشیدن و واکشیدن. کش و واکش، کشمکش. تعارض. جدال. گیرودار. جنگ، اختلاف. (یادداشت مؤلف) ، کشیدگی از این طرف به آن طرف. (ناظم الاطباء). تمطی. کنهزه. کشاکش. (از ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به کش و واکش شود، فرمایش پی درپی. (آنندراج) : می شود معلوم واعظ ز آمد و رفت نفس اینکه با ما زندگی پیوسته در کش واکش است. محمدرفیع واعظ قزوینی (از آنندراج)
کشیدن و واکشیدن. کش و واکش، کشمکش. تعارض. جدال. گیرودار. جنگ، اختلاف. (یادداشت مؤلف) ، کشیدگی از این طرف به آن طرف. (ناظم الاطباء). تمطی. کنهزه. کشاکش. (از ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به کش و واکش شود، فرمایش پی درپی. (آنندراج) : می شود معلوم واعظ ز آمد و رفت نفس اینکه با ما زندگی پیوسته در کش واکش است. محمدرفیع واعظ قزوینی (از آنندراج)
کشندۀ شوی. شوی کشنده. شوهرکش، کنایه از دنیا: فژه گنده پیری است شوریده هش بداندیش فرزند و هم شوی کش. اسدی. دانش بجوی اگرت نبرد از راه این گنده پیر شوی کش رعنا. ناصرخسرو. این شوی کش سلیطه هر روزی بنگر که چگونه روی بنگارد. ناصرخسرو. این زال شوی کش چو تو بس دیده ست از وی بشوی دست زناشوئی. ناصرخسرو
کشندۀ شوی. شوی کشنده. شوهرکش، کنایه از دنیا: فژه گنده پیری است شوریده هش بداندیش فرزند و هم شوی کش. اسدی. دانش بجوی اگرت نبرد از راه این گنده پیر شوی کش رعنا. ناصرخسرو. این شوی کش سلیطه هر روزی بنگر که چگونه روی بنگارد. ناصرخسرو. این زال شوی کش چو تو بس دیده ست از وی بشوی دست زناشوئی. ناصرخسرو