معنی صورتکش - فرهنگ فارسی عمید
معنی صورتکش
- صورتکش
- نقاش، آنکه صورت کسی یا چیزی را بر روی کاغذ یا چیز دیگر نقش کند، صورتگر، چهره پرداز، کارگری که در و دیوار ابنیه را رنگ آمیزی می کند
تصویر صورتکش
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با صورتکش
صورتکش
- صورتکش
- عکاس. مصور. تصویرکش:
نمی بود اگر خامه از موی او
چه میکرد صورتکش روی او؟
ملاطغرا.
رجوع به صورت کشیدن شود. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
صورت کش
- صورت کش
- نگارگر چهره ساز مصور نقاش، نقاشی که چهره کسان کشد، عکاس
فرهنگ لغت هوشیار