شنودن. (فرهنگ فارسی معین). شنیدن. (آنندراج). استماع کردن. نیوشیدن. بشنیدن. (یادداشت مؤلف) : چو رودابه این از پدر بشنوید دلش گشت پرخون رخش شنبلید. فردوسی. چو یزدان پرستنده او را بدید چنان نالۀ زار او بشنوید. فردوسی. امیر آواز ابواحمد بشنوید بیگانه، پوشیده نگاه کرد مردی را دید، هیچ نگفت تا حدیث تمام کرد. (تاریخ بیهقی) ، گوش دادن. (یادداشت مؤلف) ، بو کردن. (آنندراج). بوئیدن
شنودن. (فرهنگ فارسی معین). شنیدن. (آنندراج). استماع کردن. نیوشیدن. بشنیدن. (یادداشت مؤلف) : چو رودابه این از پدر بشنوید دلش گشت پرخون رخش شنبلید. فردوسی. چو یزدان پرستنده او را بدید چنان نالۀ زار او بشنوید. فردوسی. امیر آواز ابواحمد بشنوید بیگانه، پوشیده نگاه کرد مردی را دید، هیچ نگفت تا حدیث تمام کرد. (تاریخ بیهقی) ، گوش دادن. (یادداشت مؤلف) ، بو کردن. (آنندراج). بوئیدن
جنبیدن سر و گوش. خواستار شوخی و بازی و تفریح و عیش و نشاط بودن. داشتن هوسهایی که معمولاً جوانان و نوجوانان از دختران و پسران نوبلوغ از آنها برخوردارند. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده). - شنگیدن دل برای چیزی یا کسی، خواهان آن بودن. در تداول عامه، دل من، دل او برای فلان میان عشق و هوس به نوبت می زند. (یادداشت مؤلف) : کیه کیه در میزنه من دلم می شنگه. در با لنگر میزنه من دلم می شنگه. (از تصنیف شیدا) (یادداشت مؤلف)
جنبیدن سر و گوش. خواستار شوخی و بازی و تفریح و عیش و نشاط بودن. داشتن هوسهایی که معمولاً جوانان و نوجوانان از دختران و پسران نوبلوغ از آنها برخوردارند. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده). - شنگیدن دل برای چیزی یا کسی، خواهان آن بودن. در تداول عامه، دل من، دل او برای فلان میان عشق و هوس به نوبت می زند. (یادداشت مؤلف) : کیه کیه در میزنه من دلم می شنگه. درُ با لنگر میزنه من دلم می شنگه. (از تصنیف شیدا) (یادداشت مؤلف)
مخلوط شدن. (ناظم الاطباء). آمیخته شدن. در هم شدن. (فرهنگ فارسی معین) ، آمیختن و مخلوط کردن. (ناظم الاطباء) ، لرزیدن. (منتهی الارب). رجوع به شیوانیدن شود
مخلوط شدن. (ناظم الاطباء). آمیخته شدن. در هم شدن. (فرهنگ فارسی معین) ، آمیختن و مخلوط کردن. (ناظم الاطباء) ، لرزیدن. (منتهی الارب). رجوع به شیوانیدن شود
در فرهنگ شعوری آمده است که شاویدن بمعنی شدن اگرچه خود بر وزن مصدر است ولی مفرد است و بهر دو معنی لفظ شدن استعمال میشود و دو بیت ذیل را بی نام گوینده بترتیب برای معنی گشتن و رفتن شاهد آورده است: اما مجعول می نماید چه جای دیگر دیده نشد: همین آشفته و سرگشته شاوید درونش تیشۀ حسرت بکاوید. ؟ در معنی رفتن: از آنجا با غم فرقت بشاوید به این آشفتگی مانده ست جاوید. ؟ (شعوری ج 2 ورق 131)
در فرهنگ شعوری آمده است که شاویدن بمعنی شدن اگرچه خود بر وزن مصدر است ولی مفرد است و بهر دو معنی لفظ شدن استعمال میشود و دو بیت ذیل را بی نام گوینده بترتیب برای معنی گشتن و رفتن شاهد آورده است: اما مجعول می نماید چه جای دیگر دیده نشد: همین آشفته و سرگشته شاوید درونش تیشۀ حسرت بکاوید. ؟ در معنی رفتن: از آنجا با غم فرقت بشاوید به این آشفتگی مانده ست جاوید. ؟ (شعوری ج 2 ورق 131)
گوش دادن با دقت درک کردن صوت بوسیله سامعه. توضیح در اصل فرق شنیدن با گوش دادن در اصل فرق دارد. شنیدن گوش دادنست بادقت: چون فریب زبان او دیدم گوش کردم و لیک نشنیدم. (نظامی هفت پیکر 176) ولی امروزه به معنی شنیدن به کار می رود، درک کردن بوی چیزی استشمام کردن بوییدن، اطاعت کردن فرمان بردن
گوش دادن با دقت درک کردن صوت بوسیله سامعه. توضیح در اصل فرق شنیدن با گوش دادن در اصل فرق دارد. شنیدن گوش دادنست بادقت: چون فریب زبان او دیدم گوش کردم و لیک نشنیدم. (نظامی هفت پیکر 176) ولی امروزه به معنی شنیدن به کار می رود، درک کردن بوی چیزی استشمام کردن بوییدن، اطاعت کردن فرمان بردن