جدول جو
جدول جو

معنی شنگیدن

شنگیدن((شَ دَ))
سرو گوش جنبیدن، میل به عمل خلاف داشتن
تصویری از شنگیدن
تصویر شنگیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شنگیدن

شنگیدن

شنگیدن
یا شنگیدن دل کسی. غنج زدن دل وی خواستار بودن وی کسی یا چیزی را
شنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار

شنگیدن

شنگیدن
جنبیدن سر و گوش. خواستار شوخی و بازی و تفریح و عیش و نشاط بودن. داشتن هوسهایی که معمولاً جوانان و نوجوانان از دختران و پسران نوبلوغ از آنها برخوردارند. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده).
- شنگیدن دل برای چیزی یا کسی، خواهان آن بودن. در تداول عامه، دل من، دل او برای فلان میان عشق و هوس به نوبت می زند. (یادداشت مؤلف) : کیه کیه در میزنه من دلم می شنگه. درُ با لنگر میزنه من دلم می شنگه. (از تصنیف شیدا) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

لنگیدن

لنگیدن
لنگان لنگان راه رفتن، راه رفتن لنگ، برای مِثال بلنگید در زیر من بارگی / از او بازگشتم به بیچارگی (فردوسی - ۶/۴۸۹)
لنگیدن
فرهنگ فارسی عمید

منگیدن

منگیدن
آهسته و زیر لب سخن گفتن لندیدن: (این بمنگیدند در زیر زبان آن اسیران با هم اندر بحث آن. {} تا موکل نشنود بر ما جهد خود سخن در گوش آن سلطان برد) (مثنوی. نیک. 259: 3)
منگیدن
فرهنگ لغت هوشیار