- شناساندن
- معرفی
معنی شناساندن - جستجوی لغت در جدول جو
- شناساندن
- آشنا کردن، تعریف کردن
- شناساندن
- آشنا ساختن، معرفی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آشنا کردن معرفی کردن
آماسانیدن
اکناف
پلاسیدن، پژمرانیدن برگ و مانند آن الواء. پلاسیده کردن
بدی رساندن زیان رساندن آسیب زدن
پاره کردن، دریدن
پژمرده ساختن گل و گیاه، پلاسیده کردن
باد دار کردن، پر باد کردن، ورم دار ساختن، سبب تورم شدن
هراس دادن ایجادترس کردن تخویف
آشنا کننده
تعریف
آن که چیزی یا کسی را بشناسد آگاه مطلع
به گوش رسانیدن مطلبی را به سمع کسی رساندن اسماع، وادار به شنیدن کردن
شناختن، آشنا شدن، واقف شدن، دانستن، اشناسیدن، اشناختن
آگاه، دانا، عارف، آنکه کسی یا چیزی را می شناسد
منعقد کردن
بناله درآوردن، مریض کردن