- شمانیدن
- ببانگ و غریو وا داشتن، رماندن، آشفته کردن پریشان ساختن، بیهوش کردن
معنی شمانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- شمانیدن
- آشفته کردن، پریشان ساختن، رمانیدن، ترسانیدن
- شمانیدن ((شَ دَ))
- به بانگ و غریو داشتن، رماندن، آشفته کردن، پریشان ساختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رم دادن گریزاندن، متنفر ساختن
خم کردن، کج گردانیدن، تقلید کردن، گفتگو و حرکات و سکنات مردم بطریق مسخرگی، تقلید از حرکات و اقوال
سرما دادن چیزی را، سرما خوردن
گمان کردن، اندیشیدن، خیال کردن
خماندن، خم کردن، خم دادن، کج کردن
سرد کردن چیزهای گرم، به سرما دادن، سرد کردن
به ناز و خرام راه بردن، در سیر و خرام آوردن، خرامانیدن، برای مثال کجا من چمانیدمی چارپای / بپرداختی شیر درنده جای (فردوسی - ۱/۲۳۴)
اندیشیدن، باور کردن، اعتقاد داشتن
شبیه بودن
شاندن، شانه کردن، شانه زدن موی
باقی گذاشتن، گذاشتن، رها کردن، ماندن
مانستن مانند بودن
مانستن مانند بودن
تورم کردن، ورم کردن
آرزو و حسرت بردن، افسوس و پشیمانی خوردن
مشروب کردن آب دادن
ستودن، مدح کردن
باد کردن ورم کردن تورم
باد کردن ورم کردن تورم
شمردن
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
ابکار
مرتب کردن
کسی یا جانوری را بدویدن وا داشتن اسب را بتاخت در آوردن، بیرون کردن
متعدی دادن، وا داشتن که بدهد، عطا کردن، فرمودن
جمع ربانی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) ربانیین
چیزی را بدست کسی دادن تسلیم کردن، کسی را بجایی یا نزد کسی بردن، چیزی را بچیزی متصل کردن، ابلاغ کردن خبر یا پیامی، پروراندن بالغ کردن
فرستادن ارسال، جاری ساختن، رایج کردن