- شم
- خوف و بیم و ترس، آشفته شدن حس بینی که درک بویها بدان است
معنی شم - جستجوی لغت در جدول جو
- شم
- بوییدن، بو کردن، شمیدن، تشمیم
استعداد و توانایی درک و فهم در زمینۀ خاصی بدون یادگیری
حس بویایی، شامه، بن مضارع شمیدن
رایحه، بو
- شم
- چارق، نوعی کفش چرمی با بندها و تسمه های دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده می شود، چارغ، شمل، پاتابه، پاتوه، پای تابه، پالیک
- شم
- چارق
- شم ((شَ))
- ناخن
- شم ((شَ))
- رمیدن، آشفته شدن
- شم ((شَ مّ))
- بوییدن، یکی از حواس پنجگانه که وظیفه اش درک بوی هاست، بو، ادراک
- شم
- ناخن،
برای مثال چون شاه بگیرد به کف خود شمشیر / از بیم بیفکند ز کف ها شم شیر (عسجدی - مجمع الفرس - شم)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بانوی بزرگوار، نسیم شمال، باد شمال، منسوب به شمیل، از نامهای ارمنی ایرانی به معنی بانوی بزرگوار، شمیل (عربی) + ا (فارسی)،
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی و جزو سپاه پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شخص خوش قد و قامت، درخت و بوته زینتی و تقریبا همیشه سبز که دستمایه بسیاری از شاعران است
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام سالاری بزرگ و برگزیده در سپاه توران زمان افراسیاب پادشاه تورانی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خادم، عابد، طبقه و گروهی از روحانیون مسیحی، نام سردار ایرانی مسیحی در زمان پادشاهی نوشزاد فرزند انوشیروان پادشاه ساسانی
شماله دان
خورشیدی
اپاختر
محسوب