هروی. شاگرد مولانا معروف خطاط بود و به یمن تربیت میرزا بایسنقر در حسن خط به مرتبه ای ترقی نمود که بسیاری از خطوط خویش را به نام یاقوت مستعصمی کرد و مبصران نکته دان این معنی را قبول فرمودند. (از رجال حبیب السیر ص 116) ابوالفرج ابن جوزی. سعدی در گلستان آرد: چندانکه مرا شیخ اجل شمس الدین ابوالفرج بن جوزی علیه الرحمه به ترک سماع و صحبت فرمودی و... در سمع قبول من نیامدی. (گلستان). رجوع به ابوالفرج... شود کاشی. شاعر و مداح خواجه بهاءالدین صاحب دیوان جهانگشای جوینی بود و تاریخ غازان خان را نظم کرد. (از تاریخ گزیده ص 821 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 191). رجوع به فرهنگ سخنوران شود عبیدی. در سلک اعاظم علمای عهد غازان خان انتظام داشت و تألیفاتی دارد از آن جمله است: 1- متن اقلیدس 2- رسالۀ حساب. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 191) محمد بن احمد ذهبی، مکنی به ابوعبدالله. از مشاهیر مورخان و محدثان شافعی بود. (یادداشت مؤلف). رجوع به ذهبی شود
آفتاب چاشتگاه. آفتاب صبحگاهی که جهان را روشن سازد. آفتاب اوایل روز که نور پاشد: از بر اهل زمین و ز بر تخت پدر هست چو شمس الضحی هست چو بدرالظلم. منوچهری. بر جان من چو نور امام زمان بتافت لیل السراء بودم و شمس الضحی شدم. ناصرخسرو. نه عیسی صفت زین خرابات ظلمت در ایوان شمس الضحی می گریزم. خاقانی. بهر مزدوران که محروران بدند از ماندگی قرصۀ کافور کرد از قرصۀ شمس الضحی. خاقانی. هر کجا تاریکی آمد ناسزا از فروغ ما شود شمس الضحی. مولوی