جدول جو
جدول جو

معنی شق - جستجوی لغت در جدول جو

شق
نیمۀ بدن، یک طرف بدن، نیمۀ برابر و مساوی از چیزی، نیمۀ چیزی، ناحیه، کرانه، سو
تصویری از شق
تصویر شق
فرهنگ فارسی عمید
شق
پاره کردن، شکافتن، دریدن، متفرق ساختن، جمع شقوق، چاک، شکاف، جای شکافته و دریده، نصف از هر چیز، صبحدم
تصویری از شق
تصویر شق
فرهنگ فارسی عمید
شق
(تَ وَفْ فُ)
کفانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکافتن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (غیاث) (المصادر زوزنی). دریدن. (تاج المصادر بیهقی). بزل. (یادداشت مؤلف) ، برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برآمدن دندان. (آنندراج) (از اقرب الموارد). دندان شتر بیامدن. (تاج المصادر بیهقی) ، مفارقت کردن جماعت را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جدا شدن از قوم. (آنندراج). تفریق کردن جماعت. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، دشوار آمدن کاری بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دشوارآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (غیاث) ، انداختن کسی را در مشقت و دشواری. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دشواری نهادن بر کسی. (تاج المصادر بیهقی) ، باز ماندن چشم مرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پهن واماندن چشم. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، پریشان ومتفرق نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، برآمدن صبح. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برآمدن آفتاب. (از آنندراج) ، راست دراز شدن برق تا میانۀ آسمان بی آنکه به راست و چپ مایل گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بوی خوش یافتن. (المصادر زوزنی) ، (اصطلاح پزشکی) جدا ساختن پیوستگی پی باشد از درازا. (از کشاف اصطلاحات الفنون). تفرق الاتصالی که از پوست و گوشت اندرگذرد و به استخوان رسد که استخوان به دو پاره شود و باشد که خرد شود یا از درازا شکافته شود. و اندر غضروف و عصب همچنین، آنچه به درازا شکافته شود و یک شکاف بیش نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
شق
(شِق ق)
برادر، گویند: هو اخی و شق نفسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برادر. (آنندراج) (غیاث) (از اقرب الموارد) ، جانب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ناحیت. (مهذب الاسماء) ، اندک از هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پاره ای از چیزی. (غیاث) ، کرانۀ کوه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث) (از اقرب الموارد) ، دوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث) ، منظورنظر، صنفی از پریان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، یکی از دو صورت فرضی: بین نفی و اثبات شق ثالث نیست. (یادداشت مؤلف). راه. طریق: برای نجات از این مخمصه دو راه موجود است و شق ثالث ندارد. (فرهنگ فارسی معین).
- شق نقیض، صورت و طور نقیض، و نقیض رفعالشی ٔ باشد چون انسان که اصل است و لاانسان که نقیض آن. (غیاث) (آنندراج).
، یک طرف بار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شق
(شِق ق)
ابن انماربن نزار. پیشگوی دوران جاهلیت که با سطیح پیشگوی معروف دیگر در یک روز به دنیا آمده و عمر طولانی داشته اند. (از مقدمۀابن خلدون ترجمه محمد پروین گنابادی ص 203 و 665). شق اکبر، نام یکی از دو تن پیشگو که پیش از اسلام می زیسته اند، و گویند وی یک چشم در پیشانی داشته است. (از فرهنگ فارسی معین). وی در زمان سطیح کاهن بوده و گویند نصف انسان بوده زیرا که یک چشم و یک دست و یک پای داشته است. (از اقرب الموارد). نام کاهنی که در زمان انوشیروان می زیسته است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 230 و 232 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 188 و اعلام زرکلی شود
شق بشکری. نام یکی از دو تن از پیشگویان که اندکی پیش از اسلام در میان عرب میزیستند. وی کسی است که ظهور پیغمبر اسلام را خبر داده است. (از فرهنگ فارسی معین). در متون دیگر مشخصات دو تن برای یک تن آمده است. و رجوع به شق بن انمار شود
لغت نامه دهخدا
شق
(شُق ق)
جمع واژۀ اشق ّ و شقّاء. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشق و شقاء شود
لغت نامه دهخدا
شق
(شَق ق / شِق ق)
سختی و دشواری. قوله تعالی: لم تکونوا بالغیه الا بشق الانفس. (قرآن 7/16). (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مشقت. (اقرب الموارد). رنج. (مهذب الاسماء). دشواری. (ترجمان القرآن). تعب. سختی. مشقت. (یادداشت مؤلف).
- شق انفس، مشقت نفسها. (از غیاث) (اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف) :
اندرین آهنگ منگر سست و پست
کاندرین ره صبر شق انفس است.
مولوی.
، نیمۀ بار. (از اقرب الموارد) ، نیمۀ هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) : هر دو شق چوب بهم پیوست. (کلیله و دمنه) ، نیمۀ برابر و مساوی از هر چیزی، و آن را شق الشعره نیز گویند. یقال: المال بینی و بینک شق الشعره، ای نصفان سواء. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شق
(شَق ق)
نام قلعه ای از قلاع خیبر. (منتهی الارب) (آنندراج). نام یکی از هفت قلعۀ خیبر. (یادداشت مؤلف) (از فتوح البلدان ص 32). و رجوع به تاریخ گزیده ص 147 شود
لغت نامه دهخدا
شق
(شَ)
مصحف شخ. مغلوط شخ. راست و دراز. راست و سخت: شق و رق. شق شدن. شق کردن. ایستاده و سخت. (یادداشت مؤلف). راست دراز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شق
شکاف و چاک و رخنه و درز ایستاده و سخت
تصویری از شق
تصویر شق
فرهنگ لغت هوشیار
شق
((ش))
ناحیه، کرانه، سو، نیمه چیزی، یک طرف بدن یا بار
تصویری از شق
تصویر شق
فرهنگ فارسی معین
شق
((شَ))
شکاف، چاک
تصویری از شق
تصویر شق
فرهنگ فارسی معین
شق
سفت راست و محکم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شقایق
تصویر شقایق
(دخترانه)
گلی سرخ رنگ با چهار گلبرگ که در قاعده گلبرکگهایش لکه سیاهی هست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شقیق
تصویر شقیق
(پسرانه)
نام یکی از سرداران علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شقاقل
تصویر شقاقل
(دخترانه)
گیاهی پایا با برگهای معطر و ریشه های ضخیم و خوراکی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شقیذ
تصویر شقیذ
چشم کننده کسی که چشم می زند بی خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیح
تصویر شقیح
نوان بیمار بهبود یافته زشت بد گل
فرهنگ لغت هوشیار
با شقاوت، قساوت قلب و سخت دل، فقیر و تهیدست، مستمند و بیچاره، خوار و ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
دو پاره کردن دو پاره کردن: تو مرا با شمشیر شقه می کنی ک آن که مرا شقه کند هنوز به دنیا نیامده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقه
تصویر شقه
نیمه از چیزی که بدرازا شکافته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقوق مختلف
تصویر شقوق مختلف
راه های گوناگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیط
تصویر شقیط
کوزه آوند سفالین
فرهنگ لغت هوشیار
کفتگی شکاف، جمع شق، سختی ها شکاف ها، راه ها روش ها گونه ها شکاف چاک کفتگی، جمع شقوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقور
تصویر شقور
نیاز، جمع شقر، کار های دلخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیص
تصویر شقیص
هنباز، هنبازی، دو نیم، اندکی، اسپ نیکو هیدخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقین
تصویر شقین
اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیظ
تصویر شقیظ
سفالینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیق
تصویر شقیق
چاک شده و نیمه شده، نیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیق النعمان
تصویر شقیق النعمان
آذرنگ شقایق نعمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیق النفوط
تصویر شقیق النفوط
آلاله تلخ یکی از گونه های آلاله که آن را آلاله تلخ نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
درد نصف سر، گیجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیقیات
تصویر شقیقیات
زریونیان آلالک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقوت
تصویر شقوت
بدبختی، سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شق القمر
تصویر شق القمر
ماه شکافی
فرهنگ واژه فارسی سره