کفانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکافتن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (غیاث) (المصادر زوزنی). دریدن. (تاج المصادر بیهقی). بزل. (یادداشت مؤلف) ، برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برآمدن دندان. (آنندراج) (از اقرب الموارد). دندان شتر بیامدن. (تاج المصادر بیهقی) ، مفارقت کردن جماعت را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جدا شدن از قوم. (آنندراج). تفریق کردن جماعت. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، دشوار آمدن کاری بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دشوارآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (غیاث) ، انداختن کسی را در مشقت و دشواری. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دشواری نهادن بر کسی. (تاج المصادر بیهقی) ، باز ماندن چشم مرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پهن واماندن چشم. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، پریشان ومتفرق نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، برآمدن صبح. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برآمدن آفتاب. (از آنندراج) ، راست دراز شدن برق تا میانۀ آسمان بی آنکه به راست و چپ مایل گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بوی خوش یافتن. (المصادر زوزنی) ، (اصطلاح پزشکی) جدا ساختن پیوستگی پی باشد از درازا. (از کشاف اصطلاحات الفنون). تفرق الاتصالی که از پوست و گوشت اندرگذرد و به استخوان رسد که استخوان به دو پاره شود و باشد که خرد شود یا از درازا شکافته شود. و اندر غضروف و عصب همچنین، آنچه به درازا شکافته شود و یک شکاف بیش نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)