جدول جو
جدول جو

معنی شغاف - جستجوی لغت در جدول جو

شغاف
غلاف دل، خال دل
تصویری از شغاف
تصویر شغاف
فرهنگ فارسی عمید
شغاف
بیماری یا دردی که در تهیگاه یا در پردۀ دل ظاهر می شود
تصویری از شغاف
تصویر شغاف
فرهنگ فارسی عمید
شغاف
(شُ)
درد تلاق. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درد غلاف دل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکم درد. (از اقرب الموارد) ، بیماری زیر تهیگاه از جانب راست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به شغاف شود
لغت نامه دهخدا
شغاف
(شَ)
غلاف دل یا پردۀ آن یا دانۀ دل یا خال سیاه آن یا درآمدنگاه بلغم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار) (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). حجاب قلب. غشاء. غلاف قلب. حبۀ قلب. سویدای دل. (یادداشت مؤلف). پوشش دل. (مهذب الاسماء) :
چون پشیمانی ز دل شد تاشغاف
زآن سپس سودی ندارد اعتراف.
مولوی.
، بیماری زیر تهیگاه از جانب راست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دردی است که زیر استخوانهای پهلو گیرد از سوی شکم. (یادداشت مؤلف) ، درد تلاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درد قلب. (یادداشت مؤلف) ، شکم درد. (از اقرب الموارد). و رجوع به شغاف شود، اصل گناه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شغاف
تاموره دلپرده پرده ای که دل را فرا گرفته شیدایی، درد تاموره
تصویری از شغاف
تصویر شغاف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شغاد
تصویر شغاد
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زال و برادر رستم پهلوان شاهنامه که رستم را با حیله و نیرنگ به قتل رساند
فرهنگ نامهای ایرانی
ویژگی هر چیز لطیف و نازک که از پشت آن اشیای دیگر نمایان باشد مانند بلور و شیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شغار
تصویر شغار
در دورۀ جاهلیت، نوعی نکاح که در آن مردی دختر یا خواهر خود را به مرد دیگر به زنی می داد به شرط آنکه او نیز دختر یا خواهر خود را بدون مهر و کابین به وی بدهد، این امر را پیغمبر اسلام نهی کرد و فرمود مثلاً لا شغار فی الاسلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیاف
تصویر شیاف
هر داروی جامد و مخروطی شکل که برای معالجه در مقعد داخل می کنند، شاف، شافه، فرزجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شغال
تصویر شغال
پستانداری گوشت خوار و از خانوادۀ سگ که از پرندگان کوچک و اهلی تغذیه می کند، شگال، گال، تورک، توره، اهمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکاف
تصویر شکاف
پسوند متصل به واژه به معنای شکافنده مثلاً خاراشکاف، کوه شکاف، اشکاف، کاف،
چاک، رخنه، درز، تراک، کلاف ابریشم، برای مثال شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف / مه و خور است همانا به باغ در صراف (ابوالمؤید بلخی - شاعران بی دیوان - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
داروی چشم، هر داروی مخروطی و جامد شکلی که برای معالجه در مقعد داخل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغاب
تصویر شغاب
شورشی آشوبگر
فرهنگ لغت هوشیار
آوند تهی، چاه پر آب خاکستر و بقایای حاصل از سوختن اشنان قصارین که حاوی مقداری کربنات پتاسیم است و به همین جهت در صابون سازی به کار می رود سنگ گاز ران حجر لوقواغرافس
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از نفوذ شعاع مانع نشود، مانند شیشه، جسمی که حاجب دیدار ماورا خود نباشد چون هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاف
تصویر شکاف
چاک و رخنه و ترک و درز، و گسستگی و دریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعاف
تصویر شعاف
شیدایی دیوانگی جمع شعفه سر کوهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغاف
تصویر زغاف
دروغپرداز
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداریست از تیره سگان که جزو راسته گوشتخواران است. این جانور به پرندگان اهلی حمله می کند و آفت آنها است. پوستش را جهت آستر لباس به کار می برند. اصل آن از آسیاست ولی در افریقا و جنوب اروپا نیز فراوانست. یا باج به شغال دادن، به شخصی پست رشوه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاف
تصویر شیاف
داروی چشم، داروی جامد و مخروطی شکلی که از طریق مقعد استعمال شود، شاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
((شَ فّ))
هرچیز لطیف و نازک که از پشت آن چیزهای دیگر دیده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکاف
تصویر شکاف
((ش))
چاک، رخنه، گنجه
فرهنگ فارسی معین
((شُ))
خاکستر و بقایای حاصل از سوختن اشنان قصارین که حاوی مقداری کربنات پتاسیم است و به همین جهت در صابون سازی به کار می رود، سنگ گازران، حجرلوقواغرافس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شغال
تصویر شغال
((شَ))
جانوری است پستاندار از راسته گوشت خواران شبیه به سگ، که دارای دمی پر مو می باشد، شگال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
Clear, Translucent, Transparent, Lucid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
clair, lucide, translucide, transparent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
ясный , полупрозрачный , прозрачный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
klar, durchscheinend, transparent
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
ясний , чіткий , напівпрозорий , прозорий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
jasny, przezroczysty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
清晰的 , 半透明的 , 透明的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
claro, lúcido, translúcido, transparente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
chiaro, lucido, traslucido, trasparente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
claro, lúcido, translúcido, transparente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
helder, duidelijk, doorzichtig, transparant
دیکشنری فارسی به هلندی