شغاف شغاف درد تلاق. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درد غلاف دل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکم درد. (از اقرب الموارد) ، بیماری زیر تهیگاه از جانب راست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به شَغاف شود لغت نامه دهخدا
شغاف شغاف غلاف دل یا پردۀ آن یا دانۀ دل یا خال سیاه آن یا درآمدنگاه بلغم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار) (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). حجاب قلب. غشاء. غلاف قلب. حبۀ قلب. سویدای دل. (یادداشت مؤلف). پوشش دل. (مهذب الاسماء) : چون پشیمانی ز دل شد تاشغاف زآن سپس سودی ندارد اعتراف. مولوی. ، بیماری زیر تهیگاه از جانب راست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دردی است که زیر استخوانهای پهلو گیرد از سوی شکم. (یادداشت مؤلف) ، درد تلاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درد قلب. (یادداشت مؤلف) ، شکم درد. (از اقرب الموارد). و رجوع به شُغاف شود، اصل گناه. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
شغاد شغاد از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زال و برادر رستم پهلوان شاهنامه که رستم را با حیله و نیرنگ به قتل رساند فرهنگ نامهای ایرانی
شفاف شفاف آنچه از نفوذ شعاع مانع نشود، مانند شیشه، جسمی که حاجب دیدار ماورا خود نباشد چون هوا فرهنگ لغت هوشیار