معنی شفاف - فرهنگ فارسی معین
معنی شفاف
- شفاف((شَ فّ))
- هرچیز لطیف و نازک که از پشت آن چیزهای دیگر دیده شود
تصویر شفاف
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با شفاف
شفاف
- شفاف
- آنچه از نفوذ شعاع مانع نشود، مانند شیشه، جسمی که حاجب دیدار ماورا خود نباشد چون هوا
فرهنگ لغت هوشیار
شفاف
- شفاف
- ویژگی هر چیز لطیف و نازک که از پشت آن اشیای دیگر نمایان باشد مانند بلور و شیشه
فرهنگ فارسی عمید