جدول جو
جدول جو

معنی شعاف - جستجوی لغت در جدول جو

شعاف
(شُ)
دیوانگی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شعاف
شیدایی دیوانگی جمع شعفه سر کوهها
تصویری از شعاف
تصویر شعاف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکاف
تصویر شکاف
پسوند متصل به واژه به معنای شکافنده مثلاً خاراشکاف، کوه شکاف، اشکاف، کاف،
چاک، رخنه، درز، تراک، کلاف ابریشم، برای مثال شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف / مه و خور است همانا به باغ در صراف (ابوالمؤید بلخی - شاعران بی دیوان - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاف
تصویر معاف
عفو کرده شده، بخشوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعاف
تصویر ضعاف
ضعیف ها، سست ها، ناتوان ها، فقیرها، بنده ها، جمع واژۀ ضعیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیاف
تصویر شیاف
هر داروی جامد و مخروطی شکل که برای معالجه در مقعد داخل می کنند، شاف، شافه، فرزجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعاب
تصویر شعاب
شعبه ها، بخشهایی از یک فروشگاه، شرکت ها، شاخه های درخت، جمع واژۀ شعبه، شعب ها، گشادگی های میان کوهها، دره ها، مسیل های آب، آبراهه ها، ناحیه ها، جمع واژۀ شعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شغاف
تصویر شغاف
بیماری یا دردی که در تهیگاه یا در پردۀ دل ظاهر می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعاف
تصویر رعاف
خون آمدن از بینی، خونی که از بینی بیرون می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعاع
تصویر شعاع
نور خورشید، روشنی آفتاب، روشنایی، پرتو، خط روشنی که نزدیک طلوع آفتاب به نظر می آید
شعاع دایره: در ریاضیات خط مستقیم که از مرکز دایره به نقطه ای از خط دایره متصل می شود و نصف قطر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعار
تصویر شعار
ندایی که در جنگ سر می دهند، کنایه از سخنی آرمانی که معمولاً قابل عمل نیست، کنایه از روش، شیوه، علامت گروهی از مردم که بدان یکدیگر را می شناسند، مقابل دثار، لباسی که زیر دثار بر تن می کردند، لباس زیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاف
تصویر معاف
بخشیده شده و معذور و آمرزیده شده، عفو شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشاف
تصویر عشاف
شیدا مهر ورزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعاف
تصویر ضعاف
جمع ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
داروی چشم، هر داروی مخروطی و جامد شکلی که برای معالجه در مقعد داخل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعاع
تصویر شعاع
آفتاب، روشنی، نور، پرتو، درخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعاف
تصویر ذعاف
تندی شتابزدگی، مرگ زودکش، نابود شدن، مرگ ناگهانی، زهر زود کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعوف
تصویر شعوف
جمع شعفه، سر ها سر کوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعاف
تصویر زعاف
کشنده زهر هلاک کننده کشنده مهلک: سم زعاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعاف
تصویر سعاف
پوسته پوسته شدن ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
خوا هم آوای هوا خوندماغ، باران تند جاری شدن خون از بینی، خونی که از بینی خارج گردد خون دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعار
تصویر شعار
نشان و علامت، و بمعنی لباس زیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعاب
تصویر شعاب
جمع شعب و شعبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاف
تصویر شکاف
چاک و رخنه و ترک و درز، و گسستگی و دریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از نفوذ شعاع مانع نشود، مانند شیشه، جسمی که حاجب دیدار ماورا خود نباشد چون هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغاف
تصویر شغاف
تاموره دلپرده پرده ای که دل را فرا گرفته شیدایی، درد تاموره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاف
تصویر رعاف
((رُ))
خون دماغ شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زعاف
تصویر زعاف
((زُ))
مهلک، کشنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
((شَ فّ))
هرچیز لطیف و نازک که از پشت آن چیزهای دیگر دیده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شعاع
تصویر شعاع
((شُ))
نور خورشید، روشنایی، پرتو، نصف قطر، خطی مستقیم از مرکز دایره به نقطه ای از محیط دایره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شعار
تصویر شعار
((ش))
نشانه، علامت، نشانه ای مخصوص که گروهی از مردم به وسیله آن یکدیگر را بشناسند، لباس زیر، رسم، عادت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکاف
تصویر شکاف
((ش))
چاک، رخنه، گنجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیاف
تصویر شیاف
داروی چشم، داروی جامد و مخروطی شکلی که از طریق مقعد استعمال شود، شاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاف
تصویر معاف
((مُ))
بخشیده شده، عفو کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاف
تصویر معاف
بخشوده
فرهنگ واژه فارسی سره