معنی زعاف - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با زعاف
زعاف
زعاف
سم زعاف، زهر کشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). زهر زود کشنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و موت زعاف، ای سریع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ذعاف
ذعاف
تندی شتابزدگی، مرگ زودکش، نابود شدن، مرگ ناگهانی، زهر زود کش
فرهنگ لغت هوشیار
رعاف
رعاف
خوا هم آوای هوا خوندماغ، باران تند جاری شدن خون از بینی، خونی که از بینی خارج گردد خون دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
زحاف
زحاف
بهر جزی جزاندن یا دگرگون کردن بهرهای درست خزنده تغییری که به اجزای سالم اصلی داده باشند تا اجزای فرعی غیر سالم از آن منشعب شود. آن جزو را که از تغییر حاصل شده مزاحف گویند جمع زحافات
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.