جدول جو
جدول جو

معنی شعاب

شعاب
شعبه ها، بخشهایی از یک فروشگاه، شرکت ها، شاخه های درخت، جمع واژۀ شعبه، شعب ها، گشادگی های میان کوهها، دره ها، مسیل های آب، آبراهه ها، ناحیه ها، جمع واژۀ شعب
تصویری از شعاب
تصویر شعاب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شعاب

شعاب

شعاب
برگش مانند ماهی کوچک است و ثمراتش مثل سارق و در طرفی سه دانه بود و از مسهلات است و بعضی آن را حب الملوک خوانند. (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا

شعاب

شعاب
جَمعِ واژۀ شِعب، به معنی راهها که در کوهها باشد. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). رجوع به شعب شود، جَمعِ واژۀ شعب به معنی شکافها و درزها. (آنندراج) (غیاث اللغات) : اعوان اسلام بر پی کفار می رفتند و ایشان را در متون هضاب و بطون شعاب می کشتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 273). برمعاطف آن شعاب و مخارم آن هضاب اطلاع یافته بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 342) ، جَمعِ واژۀ شُعبَه. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شعبه شود.
- امثال:
شغلت شعابی جدوای، ای شغلت کثره المؤنه عطائی عن الناس، بسیاری ثروت و دولت مانع از بخشش من گردید. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شعاب

شعاب
مرمت کننده کاسه و کسی که ظروف شکسته را بند می زند. (از ناظم الاطباء) : مصلح شعب، یعنی شکاف. (از اقرب الموارد). کاسه دوز. (آنندراج) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). بندزن. چینی بندزن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

شعاب

شعاب
ابوعبدالله محمد بن مهزم شعاب عبدی مصری. او از محمد بن واسع و جز وی روایت کرد و ابن المبارک و وکیع از او روایت دارند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

شعاب

شعاب
دور کردن چیزی را. (ناظم الاطباء) ، مردن. (از ناظم الاطباء). رجوع به شاعبه شود
لغت نامه دهخدا