معنی ضعاف - فرهنگ فارسی عمید
معنی ضعاف
- ضعاف
- ضعیف ها، سست ها، ناتوان ها، فقیرها، بنده ها، جمع واژۀ ضعیف
تصویر ضعاف
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ضعاف
ضعاف
- ضعاف
- جَمعِ واژۀ ضعیف. (منتهی الارب) :
ماند صوفی با بنه و خیمۀ ضِعاف
فارِسان راندند تا صف ّ مصاف.
مولوی
جَمعِ واژۀ ضعوف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ذعاف
- ذعاف
- تندی شتابزدگی، مرگ زودکش، نابود شدن، مرگ ناگهانی، زهر زود کش
فرهنگ لغت هوشیار
رعاف
- رعاف
- خوا هم آوای هوا خوندماغ، باران تند جاری شدن خون از بینی، خونی که از بینی خارج گردد خون دماغ
فرهنگ لغت هوشیار