جدول جو
جدول جو

معنی شطاء - جستجوی لغت در جدول جو

شطاء
(تَ)
مشاطاه. با همدیگر بر کنار رود و مانند آن رفتن. (ناظم الاطباء). رجوع به مشاطاه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شطاح
تصویر شطاح
گستاخ، بی شرم، در تصوف کسی که شطحیات می گوید
فرهنگ فارسی عمید
(ثَطْ طا)
زن پست سرین، عنکبوت. تننده. کارتنک، جانوری است کوچک سخت گزنده
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درنگ کردن و آهستگی نمودن. (منتهی الارب). درنگی شدن. (تاج المصادر بیهقی). بطء. و رجوع به این مصدر شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ بطی ٔ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). رجوع به بطی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گول گردیدن
لغت نامه دهخدا
(نَ)
شطء، برآوردن درخت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شطء، بمعانی شاخ و برگ درخت و کشت، و آنچه در گرد ریشه های درخت برآید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به شطء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خطاء
تصویر خطاء
گناهی غیر عمدی، سهو اشتباه نادرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواء
تصویر شواء
بریانی بریانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطاء
تصویر بطاء
آهستگی نمودن، درنگ نمودن، کندی درنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطاء
تصویر سطاء
تاختن فرو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پرده، پوشش، پرده پوشش پرده پوشش. یا غطای و طاری قاری. پوشش و پرده گسترده سیاه (مانند قیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثطاء
تصویر ثطاء
تننده جولاهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشطاء
تصویر اشطاء
خوشه بر آوردن، شاخه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پسته زمین پست بوب گستردنی، پرده، چادر زمین نشیب و پست میان زمینهای بلند. گستردنی مقابل عطا: (می بافتم تار و پود معنی از بهر وطای خضر و موسی) (تحفه العراقین) یا وطای ازرق. پرده کبود، آسمان نیلگون: (چون وحش پاس بست سپهر و زمین مباش منگر وطای ازرق و مگزین عطای خاک) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تنگی تیره روزی بینوایی، گمراهی سختی بدبختی. یا شقاء اصغر. بدبختی کهین مقابل شقاء اکبر. و شقاء اوسط. یا شقاء اکبر. بد بختی مهین مقابل شقاء اصغر و شقاء اوسط. یا شقاء اواسط. بدبختی میانه مقابل شقاء اصغر و شقاء اکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاء
تصویر شکاء
شکافتگی در ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطاط
تصویر شطاط
راست بالایی
فرهنگ لغت هوشیار
زیرک باهوش، چالاک چابک، کسی که در دکان نانوایی نان بتنور زند، مردی جست و چابک که با لباس مخصوص پیشاپیش شاهان و امیران رود و یا نامه ای را به سرعت به مقصد رساند پیاده چالاک. باهوش زیرک آب زیر کاه، فرومایه، دشنه کش چاغو کش شترنگباز، منگیا گر منگورز (قمار باز)، جمع شاطر، نوندان نانگیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطاح
تصویر شطاح
ژاژ خای کلوک، گستاخ بی شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهاء
تصویر شهاء
تیز ورن
فرهنگ لغت هوشیار
خرید، فروش، کناره کنار، فروش ازواژگان دوپهلو، بهای کالا خریدن، فروش (از اضداد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطاب
تصویر شطاب
پالانکوب از ابزار های زین سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلطاء
تصویر شلطاء
کارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطار
تصویر شطار
((شَ طّ))
شطرنج باز، قمارباز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شطار
تصویر شطار
بسیار زیرک، بسیار خبیثت، چاقوکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شطاح
تصویر شطاح
((شَ طّ))
گستاخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خطاء
تصویر خطاء
((خَ))
سهو، گناه غیرعمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقاء
تصویر شقاء
((ش))
سختی، بدبختی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شراء
تصویر شراء
((ش))
خریدن، خرید، فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غطاء
تصویر غطاء
((غِ))
پرده، پوشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وطاء
تصویر وطاء
((وِ))
گستردنی، فرش، سجاده، جمع اوطئه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وطاء
تصویر وطاء
((وَ))
زمین نشیب و پست میان زمین های بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتاء
تصویر شتاء
((ش))
زمستان
فرهنگ فارسی معین