جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شراء

شراء

شراء
خرید، فروش، کناره کنار، فروش ازواژگان دوپهلو، بهای کالا خریدن، فروش (از اضداد)
فرهنگ لغت هوشیار

شراء

شراء
لغتی است در شری به معنی ناحیه. (از اقرب الموارد). رجوع به شری شود
لغت نامه دهخدا

شراء

شراء
شراءپایین. در خاور شهرستان همدان واقع شده است و خود شراء بدو قسمت بالا و پایین تقسیم میشود بالا جزء شهرستان اراک و شراء پایین در شهرستان همدان بین سه بخش: رود، رزن وکبودراهنگ تقسیم شده است. سکنۀ این دهستان در حدود 17 هزار تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، حبوبات، انگور و لبنیات ومختصر صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
...بالا. از دهستانهای بخش وفس شهرستان اراک. شراء از دو دهستان بالا و پایین و از 108 قریۀ بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 50000 تن است. مرکز دهستان قصبۀ خنداب است. محصول آن غلات و انگورو آب آن از رودخانه است. به اصطلاح محلی به این دهستان چراء میگویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نام کوهی است در دیار بنی کلاب و شراء دو جایگاه است: یکی شراء بیض از آن بنی کلاب و دیگر شراء سوداء متعلق به بنی عقیل در قسمت آخر اعراف عمره. (از معجم البلدان) ، گویند دو قریه است که در پشت ذات عرق واقع و بالای آنها یک کوه دراز موسوم به مسولا است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

شراء

شراء
شری. مالک شدن به بیع. (از تاج العروس). خریدن یا فروختن و از اضداد است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خرید و فروختن و این از لغات اضداد است. (غیاث اللغات). خریدن. (ترجمان القرآن علامۀ جرجانی ص 61) (دهار) ، فروختن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 61) (از تاج العروس).
- بیع و شراء،خرید و فروش:
ازبهر قضا خواستن و خوردن رشوت
فتنه همگان بر کتب بیع و شرایند.
ناصرخسرو.
، گوشت را در آفتاب گذاشتن تا خشک شود. (از منتهی الارب). گوشت را گستردن. (از تاج العروس) ، جامه را در آفتاب گذاشتن تا خشک شود. (از منتهی الارب). گستردن جامه. (از تاج العروس) ، در آفتاب گذاشتن پینو (کشک) را تا خشک شود، افسوس کردن بر کسی، خوار و حقیر نمودن کسی را. (از منتهی الارب) ، پیشی کردن از قوم به ذات خود و جنگ کردن بجای ایشان و در حضور سلطان رفتن و سخن گفتن از طرف ایشان، گرفتار گردانیدن کسی را خدای به علت شری. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ثراء

ثراء
مالدار شدن، توانگری، توانگر شدن، بی نیاز شدن، افزودن (مال و مردم و مانند آن)، بسیار مال گردانیدن، بسیاری مال توانگری
فرهنگ لغت هوشیار

حراء

حراء
نام کوهی است در شمال مکه در یک فرسنگی آن مشرف به منی و حضرت رسول (ص) پیش از بعثت بسیار به آن کوه عبادت میکردند و نخستین وحی در آنجا به آن حضرت نازل شد
فرهنگ لغت هوشیار