جمع واژۀ شریان. به دو ’یاء’ است ولی بعضی ها ’یاء’ اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن برخلاف زبان عربی است و همچنین است استعمال معائیر در معاییر و معائب در معایب و مشائخ در مشایخ. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ 6-7). رجوع به شریان شود
جَمعِ واژۀ شریان. به دو ’یاء’ است ولی بعضی ها ’یاء’ اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن برخلاف زبان عربی است و همچنین است استعمال معائیر در معاییر و معائب در معایب و مشائخ در مشایخ. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ 6-7). رجوع به شریان شود
مبرم و سخت درگیرنده. (آنندراج) (از غیاث) : خار این وادی شلائین تر ز خون ناحق است از علایق چیدن دامان رغبت سهل نیست. صائب تبریزی (از آنندراج). تا به آن حسن شلائین سر و کار است مرا دست بر هرچه زنم دامن یار است مرا. محسن تأثیر (از آنندراج). ، مجازاً بمعنی عاشق. (غیاث) (از سراج اللغه) ، ناخوش. (غیاث) ، شخصی که بسیار آرام کند و از منع بازنماند. (غیاث) (از سراج اللغه) (آنندراج) ، معشوق شوخ و شنگ و بی تکلف و بی آرایش. (آنندراج). شوخ. (غیاث). و رجوع به شلایین شود
مبرم و سخت درگیرنده. (آنندراج) (از غیاث) : خار این وادی شلائین تر ز خون ناحق است از علایق چیدن دامان رغبت سهل نیست. صائب تبریزی (از آنندراج). تا به آن حسن شلائین سر و کار است مرا دست بر هرچه زنم دامن یار است مرا. محسن تأثیر (از آنندراج). ، مجازاً بمعنی عاشق. (غیاث) (از سراج اللغه) ، ناخوش. (غیاث) ، شخصی که بسیار آرام کند و از منع بازنماند. (غیاث) (از سراج اللغه) (آنندراج) ، معشوق شوخ و شنگ و بی تکلف و بی آرایش. (آنندراج). شوخ. (غیاث). و رجوع به شلایین شود
یکی از پادشاهان ایران قدیم که او را گراز نیز گفتندی. (ولف) : فرائین چو تاج کیان برنهاد همی گفت چیزی که آمدش یاد. فردوسی. در مأخذ دیگری نام وی دیده نشد نام یکی از اعیان ایران که با قباد فیروز معاصر بود. (ولف) : گوا کرد زرمهر و خرداد را فرائین و بندوی و بهزاد را. فردوسی
یکی از پادشاهان ایران قدیم که او را گراز نیز گفتندی. (ولف) : فرائین چو تاج کیان برنهاد همی گفت چیزی که آمَدْش یاد. فردوسی. در مأخذ دیگری نام وی دیده نشد نام یکی از اعیان ایران که با قباد فیروز معاصر بود. (ولف) : گوا کرد زرمهر و خرداد را فرائین و بندوی و بهزاد را. فردوسی
زلفین، حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی درین نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتا کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد این حلقه ها این ساختمان تکرار میشود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را به تنهایی میتواند انجام دهد به همین جهت اگر کرم حلقوی را به قطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل میتواند به زندگی ادامه دهد حلقه
زلفین، حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی درین نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتا کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد این حلقه ها این ساختمان تکرار میشود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را به تنهایی میتواند انجام دهد به همین جهت اگر کرم حلقوی را به قطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل میتواند به زندگی ادامه دهد حلقه
جمع شریان، سرخرگ ها جمع شریان رگهایی که خون را از قلب به طرف اعضا و انساج برند رگهای جهنده سرخ رگها. توضیح این کلمه به دو یاء است ولی بعضی یاء اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن بر خلاف قاعده عربی است
جمع شریان، سرخرگ ها جمع شریان رگهایی که خون را از قلب به طرف اعضا و انساج برند رگهای جهنده سرخ رگها. توضیح این کلمه به دو یاء است ولی بعضی یاء اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن بر خلاف قاعده عربی است