جدول جو
جدول جو

معنی شاهربا - جستجوی لغت در جدول جو

شاهربا
اسم سریانی ابریشم است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهروز
تصویر شاهروز
(پسرانه)
نام پسر شاه بهرام پادشاه کشمیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهربان
تصویر شهربان
(پسرانه)
حاکم شهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهباز
تصویر شاهباز
(پسرانه)
شهباز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهارا
تصویر شاهارا
(پسرانه)
حافظ شبهای روزه داران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهربان
تصویر شهربان
حاکم و نگهدارندۀ شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهراه
تصویر شاهراه
راه وسیع، جاده، خیابان یا جادۀ اصلی که محل آمد و رفت همۀ مردم باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادربان
تصویر شادربان
شادروان، پردۀ بزرگی که در قدیم جلو بارگاه سلاطین می کشیدند، سراپرده، شادوان، شاروان، شادربان، پیشگاه کاخ و بارگاه
فرهنگ فارسی عمید
نوعی پرندۀ شکاری از تیرۀ باز با منقار و چنگال های قوی و پرهای زرد، خرمایی یا سفید که آن را برای شکار کردن پرندگان تربیت می کنند، باز سفید و بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه بو
تصویر شاه بو
عنبر، مشک، برای مثال بی قیمت است شکّر از آن دو لبان اوی / کاسد شد از دو زلفش بازار شاه بوی (رودکی - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهدباز
تصویر شاهدباز
ویژگی آنکه با پسران یا زنان زیبا آمیزش کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه بال
تصویر شاه بال
بزرگ ترین پر از بال های پرنده
فرهنگ فارسی عمید
شاباش در تداول عامه، سکه یا نقل که بر سر داماد و عروس نثار کنند، (از یادداشت مؤلف)، رجوع به باش شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
شادروان. (ناظم الاطباء). رجوع به شادروان شود
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
لباس و غیره که از پشم شتر ببافند. (شعوری). و رجوع به اشتروا شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به شاه بوی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
میوه ای است ریز و بامغز که مردم آن را می خورند. قسم کوچک بن یعنی، حبه الخضرا باشد. (مخزن الادویه در کلمه حبه الخضراء). رجوع به حبه الخضراء شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
کسی که اسبهای چند برای کارهای عمومی و کرایه دادن نگاه دارد. (ناظم الاطباء) (اشتنگاس) (شعوری ج 2 ص 134) ، خدمت بقاضی و مفتی. (ناظم الاطباء) (اشتنگاس) (شعوری ج 2 ص 134). اما این لغت در مأخذ دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
باد شدید، باد سخت وزنده، طوفان:
چو طوفان کند شاه باد نهیبش
شود دفتر نه فلک جمله ابتر،
محمدقلی (از بهار عجم)
داماد شاه، (ناظم الاطباء)، اما جای دیگر دیده نشد، و محتمل است که تصحیف شدۀ شاه داماد باشد
لغت نامه دهخدا
به سریانی ابریشم است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
ربایندۀ کاه. جذب کننده به سوی خود. کشندۀ کاه و خاشاک سبک. کهربا. قهروا معرب آن است. صمغ درخت جوزی است خاص و بعضی گویند صمغ درخت جوز رومی است و بعضی دیگر گویند صمغ درختی است مانند پسته، همچو کبریت سوزد و آن را سیدالکباریت خوانند و کاه را بجانب خود کشد. هر که باخود دارد از یرقان ایمن باشد و بعضی گویند در حدود روس چشمه ای است که برمیجوشد و چون باد بر آن میوزد بسته میشود و کهربای خاصه آن است و آن را به عربی مصباح الروم خوانند. (برهان). صمغ فسیل مترشح از درختان کاج عهدهای قدیم خصوصاً گونه ای کاج بنام پینوس سوسنی فرا است امروز کاهربا را در طبقات تشکیل شده در دوران سوم در نواحی دریای بالتیک جستجو میکنند. مادۀ صمغی زرد رنگ و شکننده و شفاف است. در برخی انواع قرمزرنگ شفاف نیز دارد و بمقدار کم به رنگ سفید کدر نیز یافت میشود. خاصیت کاهرباآن است که اگر بپارچه ای پشمی مالش داده شود خاصیت الکتریسیته می یابد و ذرات کاه و خرده کاغذ را جذب میکند ضمناً بوی معطری از آن استشمام میشود در صنعت جهت ساختن تسبیح و گردن بند و ابزار زینتی بکار میرود. حجرالکهربا. بیجاده. (فرهنگ فارسی معین) :
از ناحیۀ کاهربا گرچه طبیعی است
سعی تو فروشوید رنگ یرقان را.
انوری.
رجوع به کهربا شود، در اصطلاح امروز اعراب کهربا الکتریسیته یا نیروی برق است. رجوع به کهربا شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دو کنارۀ بیرون ایستاده در زیر دستۀ شمشیر. (مهذب الاسماء). دو آهن دراز بلند ما بین قبضۀ شمشیر. (منتهی الارب). واحد آن شارب. (مهذب الاسماء). رجوع به شارب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاهربا
تصویر کاهربا
رباینده کاه، جذب کننده بسوی خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهربان
تصویر شهربان
مرزبان، حاکم و نگهدارنده شهر
فرهنگ لغت هوشیار
سراپرده که در قدیم پیش در خانه و ایوان پادشاهان و امیران میکشیدند، خیمه چادر، پرده بزرگ مانند پامیانه، سایبان، فرش منقش بساط گرانمایه، زیر کنگره های عمارت و سردر خانه، لحنی از الحان باربدی، سدی که بر رود و نهر بندند: شادروان شوشتر، فواره (باین معنی در عربی و ترکی مستعمل است)، اصل بنیاد اساس
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شاهباز شهباز ازمرغان شکاری گونه ای باز که به رنگهای زرد خرمایی یا خرمایی تیره و سفید فام دیده میشود ولی بیشتر نوع سفید رنگ آن را بدین نام خوانند و رنگهای دیگر را غالبا بنام طرلان و قوش و باز نامند. این پرنده جزو شکاریان زرد چشم و اندامی بسیار شکیل و زیبا دارد. پنجه و منقارش پر قدرت و قوی است و چون به آسانی اهلی میشود جزو پرندگان شکاری مورد توجه شکارچیان است. محل زندگی شاهباز بیشتر در دشت های سیبری و قسمتهای شمالی چین و ترکستان است و در اواخر شهریور ماه مهاجرت کرده و دسته هایی از آن به کشور ما نیز وارد می شوند و اواسط اسفند ماه به موطن اصلی خود باز می گردند. محل استراحت و خوابگاه این پرنده بیشتر بر روی درختان متوسط القامه و شاخه های قوی و محکم است شهباز تیقون توغان طرلان باز فید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهدباز
تصویر شاهدباز
شنگباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهراه
تصویر شاهراه
راه عام و جاده بزرگ و وسیع، راه وسیع و عام
فرهنگ لغت هوشیار
رود بزرگ رودخانه بزرگ رودخانه عظیم، رود بزرگ ساز سیم بزرگ آلات موسیقی تار بمی که در اکثر سازها بندند مقابل نوعی ساز شهرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادربا
تصویر بادربا
((دَ))
نانخورش، جایی که در آن نانخورش زیاد باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهرود
تصویر شاهرود
رود بزرگ، نوعی ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهراه
تصویر شاهراه
راهی که وسعت دارد، راه عام، جاده اصلی و بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاهربا
تصویر کاهربا
((رُ))
کهربا، یک نوع صمغ درختی به رنگ های زرد، سرخ و سفید که مانند سنگ سفت می شود و در اثر مالش خاصیّت الکتریسته پیدا می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهربان
تصویر شهربان
مامور پلیس، پلیس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاهبرگ
تصویر شاهبرگ
آتو
فرهنگ واژه فارسی سره