- شارف
- ترکی دستار پیر چون شترماده، کهنه چون پیکان چون می درخم کسی که به زودی مشهور گردد، قدیم کهن: سهم شارف خمر شارف، جمع شرف شرف شروف و شرف
معنی شارف - جستجوی لغت در جدول جو
- شارف ((رِ))
- کسی که به زودی شریف گردد، قدیم، کهن، جمع شرف
- شارف
- عالی رتبه، شریف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مشرف ها، جاهای بلند، جمع واژۀ مشرف
جمع مشرف و مشرفه
بزرگوارتر
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دانا، آگاه، آنکه از راه تهذیب نفس و تفکر به معرفت خداوند دست می یابد، نام شاعر ایرانی قرن چهاردهم، عارف قزوینی
اعجوبه
ستور میری، زمین کن، مرگا مرگ (طاعون) زمین کن سیل جارف، مرگ و میر مرگامگی
خرما بان نگهبان خرماستان
روی گرداننده، برکشنده
خریدار، استون درخشگیر، ستیزه گر نام برخی ازرویگردانان (خوارج)
هیئت، لباس
پرنده ایست سیاه رنگ سارک ساری شارو
فرانسوی دلبری دلربایی دلارایی، ارژن درخت ارژن
شریانی است ضخیم که خون را از قلب به سر رساند رگ کردن حبل الورید
پارسی تازی گشته سارک سارو سار ازپرندگان پرنده ایست سیاه رنگ سارک ساری شارو
طالع، بر آینده، روشن، تابان
ترکی دستار
طریق، راه بزرگ، راهنما
نمایندگی، مقدار برق یک دستگاه، قوه باطری
گریزان گریزپای، سرگردان، آواره بی خانمان، سرکش نافرمان سرکش، جمع شرد
جوان
بیان کننده، مفسر، مبین، روشن کننده
آشامنده، نوشنده، سبیل
ولگسار، کناره چوز، کناره زهدان
مشک خشک، پوست بر استخوان
عجیب، نادر، کمیاب
سبیل، آشامنده، نوشنده
حسن و جمال، هیئت، لباس، زینت
مال نو، مالی که تازه به دست آمده
شریف تر، بزرگوارتر، بزرگ قدرتر، بلندتر