جدول جو
جدول جو

معنی شئی - جستجوی لغت در جدول جو

شئی
آغوز شیر گوسفند تازه زاییده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوی
تصویر شوی
آنچه از گوشت که بریان شده، گوشت کباب کرده، بریان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شری
تصویر شری
جوش های ریز خارش دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتی
تصویر شتی
کارهای پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهی
تصویر شهی
خواهان و آزمند، ویژگی چیز مطلوب، مرغوب و لذیذ، شهوت انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقی
تصویر شقی
مقابل سعید، بدبخت، تیره بخت، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبی
تصویر شبی
مربوط به شب، جامه ای که شب بر تن می کنند، شب هنگام، هنگام شب مثلاً شبی چه بخوریم؟
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوی
تصویر شوی
شوهر
پسوند متصل به واژه به معنای شوینده مثلاً رخت شوی، مرده شوی
فرهنگ فارسی عمید
(شَکْ کی)
منسوب به شک، ظنی و وهمی. (ناظم الاطباء). نخو. (یادداشت مؤلف). رجوع به شک شود
لغت نامه دهخدا
(شَکْ کی / شُکْ کی)
منسوب است به قریۀ شکی واقع در ارمینیه و لگام و پوست آن معروف است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ ئی ی)
پری که دیده شود پس دوست گردد، مار بزرگ از جهت شباهت به جن، جامه ای که پیش مشتری جهت فروخت وانمایند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ ئی ی)
رئی. زیبا از حیث جمال و روشنی. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(شَکْ کا)
نام دهی در ارمنیه که از آن لگام و پوست آورند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
لغتی است در شأس. (از اقرب الموارد). جای سخت و سنگریزه ناک. رجوع به شاءز و شأس شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
اسب شکوخنده و آن که سم هر دو پای او از سم هر دو دست او کوچکتر باشد. (منتهی الارب). اسب که بسیار سکندری خورد و اصمعی گوید: آن اسبی است که سم دو پای او از سم دو دست او کوتاهتر باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شفی
تصویر شفی
نمایان شده شخص، نزدیک شدن آفتاب به غروب، برآمدن ماه نو جمع شفا
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به شب. یا ستارگان شبی کواکب لیلی مقابل روزی، هنگام شب، پیراهن و جامه ای که شب پوشند. منسوب به شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوی
تصویر شوی
شوینده، بشورنده، شستن، شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهی
تصویر شهی
دلخواه به کام، خوشمزه
فرهنگ لغت هوشیار
با شقاوت، قساوت قلب و سخت دل، فقیر و تهیدست، مستمند و بیچاره، خوار و ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شئیت
تصویر شئیت
شکوخنده اسپ سکندری خود را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلی
تصویر شلی
از کار باز ماندن دست و پا شل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کادمند سوداگر، برگزیده اسپ کوه، راه، سوی، بشتر سر دلم جوششی است باخارش که پوست را سیاه کنددرفرهنگ عربی فارسی لاروس واژه کهیرآمده کهیریاکییرجوششی است با خارش که پوست را سرخ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتی
تصویر شتی
باران زمستانی، جمع شتیت، پراکندگان ازهمدوران جمع شیت پراکنده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجی
تصویر شجی
اندوهگین نگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صئی
تصویر صئی
آواز چوزه، بانگ جانور، ناله جانور: به هنگام درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکی
تصویر شکی
منسوب به شک، ظنی و وهمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شای
تصویر شای
ازچینی چای
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به شش. یا حبابچه های شش. کوچکترین تقسیمات شش که تعداد آنها در حدود 2 میلیون می باشد و نایژکهای انتهایی به آن ها ختم می شود. قطر هر حبابچه ریوی در حدود 4، 1 میلیمتر است و جدار آن چین خورده است و خانه های شش را تشکیل می دهد کیسه های هوایی. یا خانه های ششی. چین خوردگی های دیواره حبابچه های ریوی حفره های ریوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقی
تصویر شقی
((شَ))
بدبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوی
تصویر شوی
گوشت کباب کرده، گوشت بریان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوی
تصویر شوی
((شَ))
پیراهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوی
تصویر شوی
شوهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهی
تصویر شهی
((شَ))
منسوب به شاه، مطلوب، مرغوب
فرهنگ فارسی معین
شک دار، مشکوک
دیکشنری اردو به فارسی