جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شقی

شقی

شقی
با شقاوت، قساوت قلب و سخت دل، فقیر و تهیدست، مستمند و بیچاره، خوار و ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار

شقی

شقی
مقابلِ سعید، بدبخت، تیره بخت، سِتَمگَر، ظالِم، بیدادگَر، جَبّار، سِتَمکار، گُرداس، جائِر، سِتَم کیش، ظُلم پیشِه، جَفا پیشِه
شقی
فرهنگ فارسی عمید

شقی

شقی
قاضی ابوعبدالله عمر بن احمر... شقی، از اهل بغداد و معروف به ابن شق العیانی بود. وی از محمد بن ابراهیم بن منذر نیشابوری و علی بن عباس مقانعی و جز آن دو روایت شنید و دارقطنی و برقانی و ابونعیم اصبهانی و دیگران از او روایت دارند. او از شقه بشمار است. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

شقی

شقی
منسوب است به شق که دیهی است در دوفرسخی مرو. (از انساب سمعانی) ، منسوب است به مردی شق نام. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

شقی

شقی
بدبخت. ضد سعید. ج، اشقیاء. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر. (یادداشت مؤلف). بدبخت. ج، اشقیاء، و شقیّون. (مهذب الاسماء). بدبخت. (دهار) (ترجمان القرآن ص 62) (غیاث) (از آنندراج) ، رنج بیننده. (از ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا

شقی

شقی
با شقاوت و قساوت قلب و سخت دل، فقیر و تهیدست، خوار و ذلیل و مستمند و بدبخت و بیچاره. (ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر:
باشد همو بزرگ و چنو روز او بزرگ
باشد شقی حقیر و چنو روز او حقیر.
منوچهری.
از چه سعید اوفتاد و از چه شقی شد
زاهد محرابی و کشیش کنشتی.
ناصرخسرو.
از دشمنش بیزار گشتم وز زمین کشورش
روزی که بگریزد شقی از خواهر و از مادرش.
ناصرخسرو.
گر بدانی که شقی ای یا سعید
آن بود بهتر ز هر فکر عتید.
مولوی.
، بدکار و بدکردار. شریر. (ناظم الاطباء) :
می بلرزد عرش از مدح شقی
بدگمان گردد ز مدحش متقی.
مولوی.
، گستاخ و بی ادب، دزد. راهزن، خونی و کشنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شقی

شقی
برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا