به خواب رفتن، خفتن، کنایه از آرام شدن، آرام گرفتن، دراز کشیدن، کنایه از بستری بودن، کنایه از انباشته شدن، کنایه از متوقف یا تعطیل شدن، کنایه از راکد شدن
به خواب رفتن، خفتن، کنایه از آرام شدن، آرام گرفتن، دراز کشیدن، کنایه از بستری بودن، کنایه از انباشته شدن، کنایه از متوقف یا تعطیل شدن، کنایه از راکد شدن
اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، اسگالیدن، اسگالش، تفکیر، تأمّل، برای مثال کدام چاره سگالم که با تو درگیرد / کجا روم که دل من دل از تو برگیرد (سعدی۲ - ۳۹۸)، کس بند خدایی به سگالش نگشاید / با بند خدایی ره بیهوده بمسگال (ناصرخسرو - ۲۵۵)
اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، اِسگالیدن، اِسگالِش، تَفکیر، تَأمُّل، برای مِثال کدام چاره سگالم که با تو درگیرد / کجا روم که دل من دل از تو برگیرد (سعدی۲ - ۳۹۸)، کس بند خدایی به سگالش نگشاید / با بند خدایی ره بیهوده بمسگال (ناصرخسرو - ۲۵۵)
یافتن. (آنندراج) : چو سوی هستی خود راه یابید سر خود در کنار شاه یابید. عطار. چون ز بند دام باد او شکست نفس لوامه بر او یابید دست. مولوی. گفت تا این رقعه را یابیده ام گنج نه در رنج درپیچیده ام. مولوی. از سفر بیدق شود فرزین راد وز سفر یابید یوسف صد مراد. مولوی
یافتن. (آنندراج) : چو سوی هستی خود راه یابید سر خود در کنار شاه یابید. عطار. چون ز بند دام باد او شکست نفس لوامه بر او یابید دست. مولوی. گفت تا این رقعه را یابیده ام گنج نه در رنج درپیچیده ام. مولوی. از سفر بیدق شود فرزین راد وز سفر یابید یوسف صد مراد. مولوی