جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سیابیدن

سیابیدن

سیابیدن
آرایش کردن. زینت دادن. پیراستن. آماده کردن. (ناظم الاطباء). آراستن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

یابیدن

یابیدن
یافتن: چون زحبس دام پای او شکست نفس لوامه بر او یابید دست
یابیدن
فرهنگ لغت هوشیار

سابیدن

سابیدن
ساییدن، کوبیدن و نرم کردن، به هم مالیدن، سوهان زدن، صیقل دادن، لمس کردن، سابیدن
سابیدن
فرهنگ فارسی معین

سابیدن

سابیدن
ساییدن، برای مِثال به بالا ستاره بساید همی / تنش را زمین برگراید همی (فردوسی - ۲/۱۷۶ حاشیه)
سابیدن
فرهنگ فارسی عمید

سابیدن

سابیدن
در تداول عوام بجای ساییدن. رجوع به ساییدن شود: کاسبی کاه سابی است
لغت نامه دهخدا

یابیدن

یابیدن
یافتن. (آنندراج) :
چو سوی هستی خود راه یابید
سر خود در کنار شاه یابید.
عطار.
چون ز بند دام باد او شکست
نفس لوامه بر او یابید دست.
مولوی.
گفت تا این رقعه را یابیده ام
گنج نه در رنج درپیچیده ام.
مولوی.
از سفر بیدق شود فرزین راد
وز سفر یابید یوسف صد مراد.
مولوی
لغت نامه دهخدا