- سکن
- ساکن شدن
معنی سکن - جستجوی لغت در جدول جو
- سکن
- آرمیدن، جای گرفتن در خانه، ساکن شدن، آنچه به آن انس گیرند و آرامش پیدا کنند، آرامش
- سکن ((سَ))
- قوت، خورش، جمع اسکان
- سکن ((سَ کَ))
- جای گرفتن، آرمیدن، آن چه که به آن انس گیرند و آرامش پیدا کنند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جای ساکن شدن در جایی
کسانی که در جائی ساکن شده و جای و مقام گزیده اند، مردم صحرا نشین
دهانی که بوی بد دهد
ساکنان، محل پیوستگی گردن و سر
دارای دهان بدبو یا لب شکافته شده، برای مثال تشنه را دل نخواهد آب زلال / کوزه بگذشته بر دهان سکنج (سعدی - ۸۵)
آرمیدگی و اقامت در جایی، جای ساکن شدن، جای اقامت، خانه، مسکن
سرفه، خراش، تراش
ازروسی چاو ارزبرگ اسکناس
آرام بخش، خانه، سرپناه
بیچاره شدن
آرامش دهنده، آرام کننده، در پزشکی ویژگی دارویی که درد را آرام می کند
محل سکنی، منزل، خانه، جایگاه
منزل، مقر، مقام، جایگاه، نشیمن
Habitation
habitação
Wohnung
mieszkanie
жилище
woning
habitación
habitation
abitazione