به معنی زکاسه و آن خارپشتی باشد که خارهای خود را مانند تیر اندازد و به عربی مدلج گویند. (برهان) (جهانگیری). خارپشت. (آنندراج). مصحف رکاسه. رجوع به سکاسه و سکاشه و سکاشته شود
به معنی زکاسه و آن خارپشتی باشد که خارهای خود را مانند تیر اندازد و به عربی مدلج گویند. (برهان) (جهانگیری). خارپشت. (آنندراج). مصحف رکاسه. رجوع به سکاسه و سکاشه و سکاشته شود
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی تشی، سیخول، زکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی تَشی، سیخول، زُکاسه، رُکاشه، اُسگُر، اُسغُر، سَنگُر، سُگُر، پَهمَزَک، پیهَن، بیهَن، روباه تُرکی، کاسجوک، جَبروز، قُنفُذ
کم شده و کاهیده. (برهان) (ناظم الاطباء) : ای جای جای کاسته بی خوبی باز از تو جای جای فزایسته. دقیقی. یکی در فزونی دل آراسته ز کمّی دل دیگری کاسته. فردوسی. ز لشکر فرستادن و خواسته شود بیگمان کار ما کاسته. فردوسی. یکی پاسبان بد بدین خواسته دل و جان از افزون شدن کاسته. فردوسی. - کاسته شدن. کم شدن و نقصان یافتن، زیان یافتن و کاهیده شدن، کوتاه شدن. (ناظم الاطباء)
کم شده و کاهیده. (برهان) (ناظم الاطباء) : ای جای جای کاسته بی خوبی باز از تو جای جای فزایسته. دقیقی. یکی در فزونی دل آراسته ز کمّی دل دیگری کاسته. فردوسی. ز لشکر فرستادن و خواسته شود بیگمان کار ما کاسته. فردوسی. یکی پاسبان بد بدین خواسته دل و جان از افزون شدن کاسته. فردوسی. - کاسته شدن. کم شدن و نقصان یافتن، زیان یافتن و کاهیده شدن، کوتاه شدن. (ناظم الاطباء)