جدول جو
جدول جو

معنی اکاسره

اکاسره((اَ س ِ رِ))
جمع کسری، لقب پادشاهان ساسانی
تصویری از اکاسره
تصویر اکاسره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اکاسره

اکاسره

اکاسره
پارسی تازی شده خسروان جمع کسری خسروان پادشاهان، شاهنشاهان ساسانی
اکاسره
فرهنگ لغت هوشیار

اکاسره

اکاسره
اکاسره. اکاسر. جَمعِ واژۀ کسری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ کسری که لقب انوشیروان است لیکن اکاسره اولاد او را گویند. (آنندراج) (غیاث اللغات). خسروان. واحد: کسری. (مهذب الاسماء). چون مطلق گویند مراد سلاطین ساسانی است. (یادداشت مؤلف). جَمعِ واژۀ کسری معرب خسرو. و این لقبی است نوشیروان و سلاطین پس از او را از ساسانیان. (مفاتیح) : برمک مردی بود از فرزندان ملوک اکاسره. (تاریخ بیهقی). عادت ملوک فرس و اکاسره آن بودی که از همه اطراف... دختران ستدندی. (فارسنامۀ ابن البلخی). پیش از این در میان ملوک عصر و جبابرۀ روزگار پیش، چون پیشدادیان و کیان و اکاسره و خلفا رسمی بوده است. (چهارمقاله ص 23). در هیچ عهدی اکاسرۀ عجم و قیاصرۀ روم و... را مثل آن نفایس دست بهم نداده است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 334). اکاسرۀ فرس و فراعنۀ مصر اسباب جهانگیری از رای و... او اندوختندی. (تاریخ جهانگشای جوینی). ناسخ آیات قیاصره و ماحی روایات اکاسره. (تاریخ جهانگشای جوینی). تا آنچه از عادت جبابرۀ اکاسره مزبور بود. (تاریخ جهانگشای جوینی). عمارتی که این زمان در ممالک میکنند بعد از عهد اکاسره در عهد هیچ پادشاهی نکرده اند و عجب اگر در روزگار اکاسره نیز این مقدار خلق به عمارت مشغول بوده باشند. (تاریخ غازانی ص 204). و رجوع به فهرست تاریخ گزیده چ براون شود.
لغت نامه دهخدا

مکاسره

مکاسره
همسایۀ دامن به دامن خیمه و سرای به سرای پیوسته. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به مُکاسِر و مُکاسَره شود
لغت نامه دهخدا

اکاره

اکاره
دست کم گرفتن روی آوردن برزگر، دهقانی ساکن یک ده که سهمی از زمینهای دایر ندارد و برای کار کردن بدیه های مجاور میرود، جمع اکره
فرهنگ لغت هوشیار

اکاسه

اکاسه
پدر فرزندان زیرک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بلند گردانیدن، گویند: قد اکبح (مجهولا) ، ای شمخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). بلند گردانیدن. (آنندراج)
بر سه پارفتن ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا