جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کاسته

کاسته

کاسته
کم شده کاهیده تقلیل یافته نقصان پذیرفته مقابل افزوده فزایسته: (ای جای جای کاسته بیخوبی باز از تو جای جای فزایسته) (دقیقی)، مفروق
کاسته
فرهنگ لغت هوشیار

کاسته

کاسته
کم شده و کاهیده. (برهان) (ناظم الاطباء) :
ای جای جای کاسته بی خوبی
باز از تو جای جای فزایسته.
دقیقی.
یکی در فزونی دل آراسته
ز کمّی دل دیگری کاسته.
فردوسی.
ز لشکر فرستادن و خواسته
شود بیگمان کار ما کاسته.
فردوسی.
یکی پاسبان بد بدین خواسته
دل و جان از افزون شدن کاسته.
فردوسی.
- کاسته شدن. کم شدن و نقصان یافتن، زیان یافتن و کاهیده شدن، کوتاه شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا